قيام حسيني
مذهبی
صراط 110
نگارش در تاريخ شنبه 11 آبان 1392برچسب:قيام حسيني, توسط اسماعیل بامری

قيام حسيني

يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را امير المؤمنين خواند، و براي اينکه سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيت هاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان. حاکم اين خبر را به امام حسين (ع) رسانيد و جواب مطالبه نمود، امام حسين (ع) چنين فرمود:

انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد. (1)  آنگاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمار باز و بي ايمان و نا پاک که حتي ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام، اسلام را از بين مي برند).

امام حسين (ع) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه، همراه با سرباززدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع) مسلم بن عقيل (ع)، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد.

مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه يي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع) با او بيعت کردند، و مسلم (ع) هم نامه يي به امام حسين (ع) نگاشت و حرکت فوري امام (ع) را لازم گزارش داد. هر چند امام حسين (ع) کوفيان را به خوبي مي شناخت، و بي وفايي و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعت شان با مسلم (ع) نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.

با اينحال تا هشتم ذي حجه، يعني روزيکه همه ي مردم مکه عازم رفتن به «مني» بودند (2)  و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله ي تمام مي خواست خود را به مکه برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه ي خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده بلکه عليه او قيام کرده است.

يزيد که حرکت مسلم (ع) را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيف ترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد.

ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد و ارعاب آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت، و مسلم (ع) به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت، با شجاعت شهيد شد. (سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه ي دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع) بر انگيخت، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کسانيکه براي امام (ع) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع) از راه برسد و به قتلش برسانند.

امام حسين (ع) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت، گاهي به اشاره، گاهي به صراحت، اعلان مي داشت که: مقصود من از حرکت، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و بر پا داشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم.

و اين ماموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد.

رسول گرامي و اميرمؤمنان و حسن بن علي (ع) پيشوايان پيشين اسلام، شهادت امام حسين (ع) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع)، رسول گرانمايه اسلام (ص) شهادتش را تذکر داده بود. (3)  و خود امام حسين (ع) به علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي به دل راه دهد. او آنکس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت. (سلام ابدي خدا بر او باد).

خبر«شهادت حسين (ع) در کربلا» به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه ي مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته، از رسول الله (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و امام حسن بن علي (ع) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند.

بدين سان حرکت امام حسين (ع) با آن درگيريها و ناراحتي ها. احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. به ويژه که خود در طول راه مي فرمود:

«من کان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا (4)  «هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد همراه ما بيايد».

و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.

غافل از اينکه فرزند علي بن ابيطالب (ع) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه ي خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده ي او نهاده دست نخواهد کشيد. باري امام حسين (ع) با همه ي اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت.

سرانجام، رفت، و شهادت را دريافت، نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان، که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خون هايشان شن هاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه ي مسلمان بفهمد، يزيد (باقي مانده ي بسترهاي گناه آلود خاندان اميه) جانشين رسول خدا نيست، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست.

راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع) به وقوع نمي پيوست، و مردم يزيد را خليفه ي پيغمبر (ص) مي دانستند و آنگاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه ي پيغمبرش يزيد باشد به راستي نيز تنفر آور است...

و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند، و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبتبار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده ي زيباي فريب را از چهره ي زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز و شرابخوار است، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست، سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني در جان ها بر انگيختند چنانکه نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دنائت گرديد و همه ي آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت. نگرشي ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ي ابعاد اين شهادت عظيم و پر نتيجه دست يافت.

از همان اوان شهادتش تا کنون، دوستان و شيعيانش، و همه ي آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلطيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصائب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه ي کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند. غير از اينکه خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزا داري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند.

ابو عماره گويد:روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ص) رسيدم، فرمود اشعاري در سوگواري حسين (ع) براي ما بخوان، وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست چندانکه صداي گريه از خانه برخاست. بعد از آنکه اشعار را تمام کردم، امام عليه السلام در فضيلت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام حسين (ع) مطالبي بيان فرمود. (5) .

و نيز از آن جناب است که فرمود:گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته نيست مگر در مصيبت حسين بن علي (ع) که ثواب و جزايي گرانمايه دارد. (6) .

باقر العلوم، امام پنجم (ع) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود:

به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين (ع) بروند، زيرا بر هر شخص با ايماني که به امامت ما معترف است، زيارت قبر ابا عبد الله (ع) لازم مي باشد. (7) .

امام صادق (ع) مي فرمايد:

«ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال».

همانا زيارت حسين (ع) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است. (8) .

زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه يي بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي روح را، به سوي ملکوت خوبي ها و پاکدامني ها و فداکاريها پرواز مي دهد.

هر چند عزاداري و گريه بر مصائب حسين بن علي (ع)، ومشرف شدن به زيارت قبرش و باز نماياندن تاريخ پر شکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارت ها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه ي اين تظاهرات، فلسفه ي دين داري-فداکاري-حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.

 

 (1) مقتل خوارزمي ج 1 ص 184- لهوف ص 20.

(2) روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است که حاجيها به «مني» بروند، و در آن زمان به اين حکم استحبابي عمل مي کردند، ولي در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم يکسره به عرفات مي روند.

(3) کامل الزيارات ص 68 به بعد- مثير الاحزان ص 9.

(4) لهوف ص 53.

(5) کامل الزيارات ص 105.

(6) کامل الزيارات ص 101.

(7) کامل الزيارات ص 121.

(8) کامل الزيارات ص 147.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: