علی مولا
مذهبی
صراط 110
نگارش در تاريخ سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, توسط اسماعیل بامری

 

ِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

 

روزى على (عليه السلام ) وارد خانه خود شد و ديد حسن و حسين عليهم السلام نزد فاطمه زهرا عليهاالسلام گريه مى كنند. حضرت سؤ ال كرد چرا روشنايى چشمان من مى گريند؟ فاطمه زهرا عليهاالسلام گفت : اينها گرسنه اند و يك روز است كه چيزى نخورده اند! على (عليه السلام ) پرسيد: پس اين ديگ بر سر آتش چيست ؟ گفت : در ديگ تنها آب است كه براى دل خوشى فرزندانم بر سر آتش نهاده ام ! على (عليه السلام ) دلتنگ شد، عبايى كه داشت به بازار برد و فروخت و با 6 درهم آن خوراكى تهيه كرد. وقتى كه به سوى خانه باز مى گشت فقيرى به حضرت گفت : آيا كسى در راه خدا وام مى دهد كه چند برابر گردد؟ على (عليه السلام ) همه آن خوراكى را به او داد و چون به خانه رسيد فاطمه عليهاالسلام پرسيد: يا على ! توفيق يافتى و چيزى آماده كردى ؟ گفت : آرى . ليكن همه آن را به بينوايى دادم . فاطمه عليهاالسلام گفت : چه خوب كردى تو هميشه توفيق كار خير مى يابى ! على (عليه السلام ) برگشت تا براى نماز به مسجد برود، در راه كسى را ديد كه گفت : يا على (عليه السلام ) اين شتر را من مى فروشم . على (عليه السلام ) گفت : من فعلا پولى ندارم ، آن شخص ‍ گفت :

به تو فروختم هر وقتى كه پولى به تو ريد به من باز دهى ! على (عليه السلام ) آن شتر را به 60 درهم خريد و حركت كرد كه ناگهان شخصى ديگر رسيد و عرض كرد يا على (عليه السلام ) اين شتر را به من بفروش . على (عليه السلام ) گفت : فروختم به چه قيمت مى خرى ؟ گفت 120 درهم . على (عليه السلام ) شتر را داد و پول را گرفت و نيمى از آن را به برگشت وام و نيم ديگر را به كار خود برد در اين وقت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و ماجرا را از على (عليه السلام ) شنيد و فرمود: فروشنده جبرئيل و خريدار ميكائيل بود و اين آن وامى بود كه به آن فقير بخشيدى (173) 173- كشف الاسرار، ج 1.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: