اهميت اعتقادى موضوع غدیرخم
مذهبی
صراط 110
نگارش در تاريخ جمعه 12 مهر 1392برچسب:غدیر:علی, توسط اسماعیل بامری

اهميت اعتقادى موضوع

 

 

 

در روزى از روزهاى خلافت امام علي(ع) , جمعه و عيد غدير (18 ماه ذيحجه) به يك روز افتاده بود. اما در آن روز خطبه اى عجيب خواند و توحيدى شگفت گفت. اين خطبه (سخنراني) را مآخذ چندى نقل كرده اند. من در اينجا ترجمه آن را به جوانان پرشور پارسى زبان ارمغان مىكنم (1). البته در ترجمه, همه بلاغت و جاذبه و رونق و آهنگ كلمات آن محفوظ نمىماند. اميد كه روزى اين مواريث عظيم و زندگى آفرين به همهْ زبانها گردانيده شود و بشريت به عمق اين تعليم و محبت و پيمان و پاكى و جهاد و اعتقاد برسد. اما در آن روز, پنج ساعت از آفتاب بالا آمده, به منبر بر آمد. در آغاز, خداى را ستايش كرد, آنگونه كه چونان ستايشي, از آن پيش, كس نشنيده بود. و ثنايى گفت خداوند را كه ديگران بدانسان نيازسته بودند ثنا گفتن. از اين خطبه آنچه در خاطر روايان ماند اينست:

خداوند را سپاس, كه سپاس را در عين بى نيازى از سپاسگزاران, وسيله اى ساخت براى اذعان خلق به پروردگارى او, و سببى افزونى رحمت را, و راهى روشن, آن كس را, كه فضل بيشتر او را خواهان باشد.

من گواهى مىدهم كه جز اللّه, معبودى نيست. اوست يگانه و بى انباز. و نيز گواهى ميدهم كه محمد بنده اوست و فرستاده او. در ازل, به علم خويش, او را از ميان خلقها همه برگزيد و در ميان پيامبران نيز مرتبهاى والايش بخشيد, تا از سوى خداوند امر و نهى كند. خداوند در رساندن احكام خود, محمد را به جاى خويش قرار داد. زيرا خداوند خود به چشمها ديده نشود, و به خاطرها در نگنجد, و در لايه هاى پيچيده گمان ها و پندارهاى انسان جاى نگيرد. آرى خدايى نيست جز همان اللّه ملك جبار.

خداوند اعتراف به نبوّت محمد را با اعتراف به الهيّت خود مقرون ساخت و او را به چنان اكرامى ويژه كرد كه يكى ديگر از خلق بدان پايه نخواهد رسيد. محمد نيز شايسته اين ويژگى و عنايت بود, چه او خود را ويژه خداوند كرد بود و ربيب خدا بود. آرى آن كس كه هر لحظه به گونه اى باشد به اين ويژگى نرسد, و آن دل كه دستخوش هر گمانى گردد به مرتبه محبت حق نايل آمدن نتواند.

خداوند فرمود كه بر او درود فرستيم (2), تا گراميداشت بيشتر او باشد, و هم سببى كه درخواست درود فرستند به اجابت رسد (3). اكنون خداى بر او درود فرستد و او را از اين بيش تكريم كند و تشريف بخشد و بزرگ افزايد, تا آنجا كه عظمتش پايان يافتن نشناسد و تا جاودان هماره بر جاى باشد.

آنكه خداوند, پس از محمد, از ميان خلق, تنى چند را ويژه خويش ساخت. (4) اين ويژگان را در پرتو اعتلاى محمد اعتلا بخشيد, و رتبت محمد بديشان سپرد. تا داعيانى باشند راستين كه خلق را به سوى خداى خوانند و مردمان را خداشناسى آموزند. از اين دسته, در هر قرنى و زمانى, كس هست. خداوند اينان را در ازال بيافريد, به صورت انوارى زبان, به ستايش او گشوده, و شكر و تمجيد او در دلشان افتاده. آنگاه ايشان را حجتهاى خويش كرد بر هر كس كه به ربوبيت خدا خستو است و به عبوديت خويش معترف.

خداوند, اين ويژگان را به هنگام آفرينش ديگر آفريده ها حاضر داشت, و تا آنجا كه خود خواست, كار را به ايشان سپرد (5) و ايشان را ترجمان خواست و مشيت خويش قرار داد و زبان اراده خود ساخت.

اما با اينهمه, ايشان بندگان اويند, بندگانى كه بى دستور او سخن نگويند و همواره به فرمان او روند. خداوند خود چگونگى و احوال ايشان را نيك ميداند. ايشان براى كس آمرزش نخواهند مگر آن را كه خداى پسندد. هيچگاه دل از بيم خداى فارغ ندارند. همى احكام او را به جاى آرند و سنت الهى را پيروى كنند. از حدود خدايى در نگذرند و او را فرمان برند.

خداوند (گذشته از اين راهنمايان, از جهت ديگر نيز) خلق را در تاريكى و بيراهى نهشت و نابينا و ناشنوا رها نكرد, چرا كه به آنان عقل داد. آن را در وجودشان بياميخت و در كالبدشان بنهاد و در جانشان استوار ساخت. نيروى حواس را خدمتگار عقل كرد و در گوش و چشم و درون جاى داد. بدينسان حجت را گريبانگير همه كرد و راه روشن را به همه نمود. او با قدرت خويش به مردمان زبان گويا داد, تا يافته هاى حس و انديشه را باز توانند گفت .

پس از اين بايد بگويم, اى جماعت مومنان! خداى ـ عزوجل ـ در اين روز براى شما دو عيد فراهم كرد, دو عيد بزگر سترگ, كه يكى ازاين دو جز به آن ديگرى استوار نتواند بود. اينچنين كرد تا نيكى را در حقتان به امام رساند و از راه درست آگاهتان كند, و در پس روشندلانيتان برد از پرتو هدايت او فروغ يافته, و راهسپارتان سازد به راه روشن دين خود, و فراوان بر سرتان ريزى از نعتمهاى خويش .

بدين روي, جمعه را روز اجتماع قرار داد و همه را به شركت كردن در آن فرا خواند, تا آنچه در روزهاى هفته كردهايد تطهير پذيرد و كژى و كاستىهايى كه در كار و كسبتان روا داشته ايد, جمعه به جمعه, به هنجار آيد و تصحيح شود. هم در اين روز است ياد كرد مومنان يكديگر را, و هم پديدار شدن بيم پرهيزگاران از خداوند. و در اين روز است كه خداوند پاداش كردار نيكوكاران را چندين برابر ديگر روزها دهد. اما كار به اينجا تمام نشود, مگر آنكه هر چه را فرموده است به جاى آريد, و از آنچه نهى كرده است دست بكشيد, و براى كارهايى كه به تاكيد امر كرده است فروتنانه كمر اطاعت بنديد.

اكنون بدانيد, كه اعتقاد به توحيد پذيرفته نيست مگر با اعتراف به نبوت محمد (ص). و هيچ اعتقادى و عملى قبول نيست مگر با قبول ولايت و سرپرستى آن كس كه خداوند خود او را ولى و سرپرست قرار داده است. و آيين طاعت خدا بهنجار نخواهد بود مگر چنگ در زنيد به توفيق و نگهداشت خدايي, و نگهداشت آنان كه اهل ولايت اويند. يعنى كسانى كه در روز دور (غدير) (6) درباره آنان آيت فرستاد, و اراده خويش را در حق بندگان خاص و گزيدگان خود اظهار داشت. و پيامبر را فرمود تا ابلاغ كند و گمراهان و منافقان را به چيزى نشمرد. و خود ضمانت كرد كه او را از بد ايشان نگاه دارد.

بدين گونه و با اشاره (به نگهداشت پيامبر از بد بدانديشان) درون آنان را كه به ريب اندر بودند نمايان ساخت, و از بطن آن كسان كه راه ارتداد مىسپردند پرده افكند. اينجا بود كه هم مومن و هم منافق, آنچه را بايد بدانند دانستند. سپس آن كس كه بى پروا بود و لاابالي, از حق روى گردانيد. و آن كس كه پا بر جاى بود و استوار, بر پذيرفتن حق پاى فشرد. و اينجا بود كه جهالت پيشگى منافقان و خيره سرى نابفرمانان فزونى گرفت. و بس داندان بر دندان فشردند و دست بر دست زدند. يكى سخنى گفت. يكى بانگى كرد. و آن كس كه نابفرمانى پيشه ساخته بود بر همان سر بايستاد. و در اين ميان گروهى نيز اعتراف كردند, اما نه از ته دل و نه از سرايمان, چنانكه گروهى ديگر اعتراف كردند هم به زبان و هم از جان .بدين سان, خداوند دين خويش را كامل كرد. و با كامل كردن دين, چشم پيامبر و مومنان و تابعان او را روشن ساخت. و اين همان (واقعه غدير) بود كه بر خيتان خود شاهد

آن بو ديد و به برخى ديگرتان خبر آن رسيد. و بدين واقعه, آن وعده نيكوى خداوند به شكيبايان در پيوست. و پرداخته هاى فرعون و هامان و قارون و سپاه اينان و تختگاهشان را تباه و ويران كرد. اما گروهى گمراه برجاى ماندنده در تباه ساختن كار مردمان هيچ فرد نگذارند. اينان را نيز خداوند در همان جايگاه هاى خود فرو خواهد گرفت و آثارشان را نابود خواهد ساخت و نشانه هايشان را محو خواهد كرد و از آن پس, دلهاشان را از دريغ و درد خواهد آكند. و به گروهى ملحقشان خواهد فرمود, كه دستان ايشان بازهشت و كالبد ايشان نيرومند ساخت و تواناييشان داد, تا بدانجا كه (به سوؤ اختيار و سوؤ استفاده از مواهب الهي) دين خدا را دگرگون كردند و احكام او را باژگونه ساختند. و بس زودا ـ اما به هنگام ـ خداوند بر دشمنان خويش پيروز گردد. و خدا لطيف است و خبير.

(لازم نبود اين اندازه سخن گويم, چه) اندكتر ازاين نيز ابلاغ را بسنده بود. اكنون اى مردمان, مشمول رحكمت خداى باشيد! در آنچه خداوند شما را بدان فرا خوانده و ترغيب كرده است يكى بينديشيد, و به سوى دين او روى آوريد و راه او بسپريد. راه هاى پراكنده ديگر در پيش مگريد تا از راه خدا باز نمانيد.

همانا امروز, روزى بس بزرگ است.

در اين روز, گشايش در رسيد, و در اين روز منزلت آن كسان كه شايسته بودند بلند گرفت و برهان خدا روشن گشت.

ـ آرى ـ

امروز روز روشن كردن حق است و از مقام پاك (رهبر معصوم) به صراحت و ((نص)) سخن گفتن.

امروز روز كامل شدن دين است.

امروز روز عهد و پيمان است.

امروز روز گواهى و گواهان است.

امروز روز نماياندن بنيادهاى نفاق و انكار است.

امروز روز حقايق ايمان است.

امروز روز راندن شيطان است.

امروز روز موعود فيصله دادن حق است.

امروز روز فراموش گشته بلند گرايان است.

امروز روز راه نشان دادن و ارشاد است.

امروز روز آزمودن مردمان است.

امروز روز رهنمونى به رهنمايان است.

امروز روز آشكار ساختن مقاصد پوشيده و زمينه سازيها و تمهيدهاى ديگران است.

امروز روز نص (تصرير) بر شخص است, يعنى آنان كه ويژهاند رهبرى را.

(امام در آن روز, همواره مى گفت, امروز... امروز... تا اينكه فرمود: )

اكنون, در اعمالتان مراقب خداى ـ عزوجل ـ باشيد! و از او بپرهيزيد, و با او مكر مكنيد و از راه فريب درمياييد. با اعتقاد به توحيد و يگانگى خداوند و با اطاعت آن كس كه شما را به اطاعت او امر كرده است (7) به خدا تقرب جوييد. راه گمراهى مسپريد و از پى آنان كه گمراه شدند و ديگران را گمراه كردند مرويد. خداى عزيز, گروهى را نكوهيده است و در كتاب خويش (از قول آنان) چنين فرموده است: ((انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلونا اسبيلا. ربناآتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعناً كبيراً)) (8) = ما مهتران و بزرگان خويش را اطاعت كرديم و ايشان گمراهمان كردند. پروردگار ما! عذاب ايشان را دو چندان كن و برايشان لعنتى بزرگفرست. نيز فرموده است: ((و اذ يتحاجون فى النار, فيقول الضعفاء للذين استكبروا اناكنا لكم تبعاً, فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شيء, قالوا  لو هدانا اللّه لهديناكم)) (9) . و آنگاه كه در دوزخ مشاجره كنند, پس روان به آنانكه ((استكبار)) كردند و بزرگى فروختند گويند, ما پيرو شما بوديم, آيا اكنون مىتوانيد اندكى از اين عذاب را از ما برداريد, آن گردنكشان گويند, اگر ما به راه خدا رفته بوديم شما را نيز به راه مىبرديم.

اكنون, آيا مىدانيد كه اين استكبار (كه در قرآن آمده است) چيست? استكبار, ترك اطاعت آن كس (امام) است كه خداوند امر به اطاعت او كرده است, و گردن فرازى است در برابر آن كس كه خداوند پيروى او را خواسته است. در قرآن از اينگونه سرگذشت مستكبران بسيار آمده است. اگر آدمى در اينگونه آيات ژرف بينديشد بىگمان او را از راه بدباز دارد و اندرز دهد.

اى  مومنان! بدانى كه خداى ـ عزوجل ـ فرموده است: ((ان الله يحب الذين يفاتلون فى سبيله صفاً كانهم بنيان مرصوص)) (ْ1) خداوند آن كسان را دوست

ميدارد كه در راه او مىجنگند, با صفهايى چونان بناهاى استوار درهم پيوسته. آيا مىدانيد مقصود از ((در راه او)) (فى سبيله) چيست و راه خدا كيست, و صراط اللّه و سبيل اللّه چه كسى است ?

منم صراط خدا, كه هر كس آن را نپيمايد (از او اطاعت نكند) در چاه گمراهى فرو افتد.

منم راه خدا, كه پس از پيامبر مرا نصب كرده و نشان داده است.

منم قسيم بهشت و دوزخ .

منم حجت خدا, هم بر بدكاران و هم بر نيكوكاران.

يكى از غنودن در غفلت بخيزيد, و پيش از فرا رسيدن اجل عمل كنيد, و براى دست يافتن به آمرزش پروردگار بر يكديگر پيشى گيريد, پيش از آنكه (رستاخيز شود و) بارويى برافرازند درون آن بهشت و برون آن دوزخ. آنگاه بانگ كنيد و بانگتان نشنوند و غريو بر كشيد و غريوتان به هيچ نگيرند.(به خود آييد) پيش از آنكه فرياد بخواهيد و كس به فريادتان نرسد. شتاب كنيد در طاعت پيش از گذشتن فرصت! (مپنداريد كه فرا رسيدن روز پاداش بس دور است, بلكه همين حال) چنين است كه گوى هادم لذّات (تباه كننده خوشيها = مرگ) در رسيده است, ديگر نه گريز گاه نجاتى هست و نه دور شدگاه خلاصي.

اين مجمع اكنون به پايان مىرسد و شما همگى روانه خانه هاى خويش مىشويد. برويد ـ خداى بر شما رحمت فرستد ـ و بر خانواده خود فراخ گيريد. به برادران خود نيكى كنيد. خداوند را بر اين نعمت كه شما را بخشيده است سپاس گزاريد. متحد شويد تا خدا كمكتان كند. نيكويى كنيد تا خدا دوستيتان را پايدار دارد. از نعمتهاى خداداد يكديگر را هديه فرستيد. خداوند در اين روز, چندين برابر ديگر عيدها پاداش دهد.

اينگونه پاداشى را جز در اين روز (غدير) ديگر نخواهيد يافت. نيكويى كردن در اين روز, مال را بسيار كند و عمر را دراز. مهربانى كردن باعث رحمت خدا شود و مهربانى او. در اين روز, به برادران و به خاندان از مال خدا داده ببخشيد, هر اندازه كه بتوانيد. همواره چهره خندان داريد. چون به يكديگر رسيد شادمانگى كنيد, و خداى را بر نعمتهايش سپاس داريد. برويد و به آنان كه اميدشان به شماست نيكى بسيار كنيد. در خورد و خوراك, خود و زيردستانتان يكسان باشيد. اين يكسانى و مساوات را تا جايى كه توانايى داريد عملى سازيد, كه پاداش يك درهم در اين روز, صدهزار درهم است. و بركت به دست خداست.

روزه اين روز را نيز خداوند مستحب قرار داده است و در برابر آن پاداشى بس بزرگ نهاده. اما اگر كسى در اين روز, نياز برادران خود را برآورد ـ پيش از تمنا و درخواست ـ و با ميل و رغبت خوبى كند, پاداش او چنان آن كس باشد كه اين روز را روزه داشته است و شب آن را با عبادت به بامداد رسانيده. و هر كس در اين روز به روزه دارى افطارى دهد, چنان است كه گويى دسته دسته مردم را افطارى داده است... همين كه به يكديگر رسيديد, همراه سلام, مصافحه كنيد, و نعمتى را كه در اين روز نصيبتان شده است به يكديگر تبريك گوييد. بايد اين سخنان را آن كه بود و شنيد به آن كه نبود و نشنيد برساند. و بايد توانگران به سراغ مستمندان روند و قدرتمندان به دنبال ضعيفان. پيامبر ـ كه درود خدا بر او باد ـ مرا به اين چيزها امر كرده است .(11)

اكنون سخنان على را درباره ((غدير)) دانستيد. من نمىخواهم در اينجا اين خطبه را شرح دهم. اميدوارم خوانندگان خود در آن بينديشند, و هر كس از هر فرقه آن را ميخواند جانش روشن شود و روانش با سخنان على در آميزد. اما در اينجا به چند نكته كه در كلام على (ع) گذشت اشاره مىكنم.

الف ـ امام صريح مىگويد كه خدا خود رهبر را معين كرده است و در اين باره آيت فرستاده. و اين پاسخ ياوه سرايى آن كسان است كه گفتند در اسلام امام و خليفه تعيين نشده است, و در قرآن در اين باره سخن نرفته است. بدين گونه دين اسلام را از فلسفه سياسى خالى معرفى كردند. اكنون آيا على از قرآن و اسلام بهتر خبر دارد و از چگونگى و شاؤن نزول آيات آن, يافلان متكلم سنى و قاضى القضاة وابسته به دربار خلافت, يا فلان مستشرق يهودى مامور مرموز, يا فلان استاد تاريخ ادبيات, يا فلان دكتر حقوق مدني, يا فلان به اصطلاح محقق در جامعه شناسى ولى به اطلاع از اسلام, يا فلان چانه زن بر سر لفظ سميرم و شميرم...

ب ـ امام در سخنان خود به اين حقيقت اشاره مىكند كه جانشينان پيامبر, خلق را به سوى خدا مىخوانند و به مردمان خداشناسى مىآموزند, يعنى فلسفه رهبرى در دين, نشر خداشناسى است و بر پا كردن جامعه اى خدايى ـ انساني. حالا آيا كسانى چون مروان و يزيد و وليد و حجاج و هارون و متوكل و همانندان اينان, معلمان خداشناسى بودند, و آيا اينان بودند كه خدا رتبه جانشينى پيامبر را به آنان بخشيد و مبلغ احكام خود قرارشان داد. آيا اينان به مردم خداشناسى آموختند و پاسدار رسالت محمد بودند. آيا اينان ترجمان مشيت ازلى و زبان اراده الهى بودند? و آيا... و آيا...

ج ـ امام در چند مورد از اين سخنرانى كه در روز عيد غدير و جمعه ادا كرده است, از واقعه غدير به عنوان ((نعمت)) ياد ميكند و ميفرمايد خداى را بر آن شكر گزاريد. و اين يادآورى را تكرار ميكند. معلوم است كه اين همه يادآورى و تاكيد و تكرار به خاطر مضمون غدير و محتواى آن است, يعنى تامين حقوق انسان و حدود اسلام.

د ـ امام خود را ((سبيل اللّه)) (= راه خدا) مىخواند و مىگويد قرآن هم گفته است در پيرامون همين مقام, چونان صفى استوار, گردآييد و پيكار كنيد. اين تصرير است به اهميت مقام رهبر دينى در جامعه اسلامي, و اينكه امت بدون رهبر ديني, راه خدا را در پيش ندارد.

ه ـ امام در اين خطبه به صراحت مىگويد, اقرار و ايمان به توحيد, بياقرار و ايمان به نبوت و بياقرار و ايمان به امامت پذيرفته نيست. چرا? چون منظور از عرضه دين الهى بر بشر, تامين سعادت كلى و رستگارى نهايى انسان است و بلوغ انسانيت است و وصول آدمى به اصل حقيقت در جهت علم, و اصل عدالت در جهت عمل. و اين منظور, چنانكه پيداست, نيازمند به علم و عمل است, علم صحير و عمل درست, يعنى جهان بينى مطابق واقع, و رفتار و تصرف مطابق چگونگيى كه بايد و شايد. و پر روشن است كه بشر, در رسيدن به اين مقصود, نيازمند به حق است و كمك حق. و اين كمك و راهنمايى جز از طريق پيشواى الهي, يعنى امام معصوم (12), كه خدا او را تعيين كرده باشد, و گفته و حكم او, گفته و حكم خدا باشد, به گونهاى ديگر,

ميسر نخواهد بود. بشر با استعدادها و معلومات بشرى خود قادر به طى كردن اين راه نيست. پس ايمان به خدا و پيامبر و امام و اطاعت از آنان, همه با هم, لازم است و اين هر سه ايمان, هر يك مكمل آن ديگرى است. و هر يك بى آن ديگرى ناقص است. و يكى از فلسفه هاى لزوم امام همين حتميت لزوم علم است در رسيدن به سعادت و عمل بر طبق آن علم. چون ممكن است پيامبر, جزئيات و فروع و تفصيلهاى همه معارف و احكام را ـ در مدت محدود زندگى خويش ـ نگفته باشد, به خاطر كشاكشها و گرفتاريهاى اصل تاسيس و تبليغ, يا به خاطر تاخر زمانى ظرف بيان, يا عدم آمادگى نفوس و امثال اين علل, كه نزد خردمندان روشن است. و اينجاست كه تنها امام معصوم تعيين شده از جانب خدا و پيامبر مىتواند مرجعى مطمئن باشد و دين و تفاصيل آن را بياموزد و مربى امت باشد و خلاء وجود پيامبر و انقطاع وحى را پر كند و علمى بياموزد و حكمى بدهد كه علم درست و حكم خدا باشد.

و همين است كه برخى از محققان, از جمله ملامحسن فيض كاشاني, بدان تصرير كرده اند. فيض مىگويد:

فرايض و نواميس دين از اين جهت به وسيله ولايت و امامت تكميل شد, كه پيامبر علوم و تعاليمى را كه خدا به او داده بود به على آموخت و على به اوصياء خود, يكى پس از ديگرى. پس چون پيامبر على و امه اولاد على را به جاى خويش معرفى كرد, و براى امت ممكن گشت كه در معرفت حلال و حرام و احكام دين خدا به آنان رجوع كنند, و اين امر با آمدن هر يك از آنان پس از ديگرى استمرار توانست يافت, دين كامل گشت و نعمت هدايت تمام ـ والحمدللّه. و اين مطلب را خود امامان ما گفته اند (13).

بنابراين, ديگر علما و فقهايى كه نه خود امام معصوم تعيين شدهاند و نه علم آنان به امام معصوم ـ و از طريق او به پيامبر ـ منتهى مىشود, هر چه بگويند نمىتوان آن را بقطع و يقين حكم خدا دانست ـ اگر چه به عنوان حكم ظاهرى. پس در پى اينگونه فقها و مفسران و علما رفتن, راه را بى راهبر سپردن است و اينسان راه سپردنى مصون از گمراهى نتواند بود, بويژه در راه دين و تربيت نفس و احياء قلب و انعقاد عقيده, كه راه ابديت است. و آسان گرفتن و اهمال در آن به زيان خود انسان است. و آن منظور نهايى را براى انسان نتيجه نخواهد داد. از نظر اجتماعى نيز, مدينه قرآنى مقصود, به اينگونه تشكيل نخواهد يافت ـ چنانكه واضح است.

و ـ ضمن توضيح گذشته, معناى اين سخن امام نيز معلوم شد, يعنى اينكه با تعيين شخص رهبر دين در جامعه اسلامى كامل گشت. اين سخن را پيامبر اكرم نيز فرموده است, چنانكه پيشتر ياد كرديم.((در قرآن كريم)) نيز اين آيه نازل شده است :

((اليوم اكملت لكم دينكم...)) (14)

ـ امروز دينتان را كامل كردم.

اين آيه بنابر 15 تفسير معتبر ازعلماى اهل سنت, در روز غدير, پس از نصب على بن ابيطالب (ع) به خلافت و امامت نازل شده است. اين آيه و آيه

((يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...)) (15)

ـ اى فرستاده! آنچه پروردگارت بر تو فرو فرستاده است ابلاغ كن!

مربوط به خلافت و امامت است. زيرا اين دو آيه در هفته هاى آخر عمر پيامبر نازل شده است, يعنى هنگامى كه به جز مسئله جانشيني, مسائل ديگر را فرموده بوده است.

مورخان و محدثان نوشته اند, روزى طارق بن شهاب كتابى (از اهل كتاب, يهودى يا مسيحي) در حضور خليفه دوم بود, گفت:

اگر اين آيه (يعنى آيه ((اليوم اكملت لكم دينكم)) = امروز دينتان را كامل كردم...) در دين ما نازل شده بود, روز نزول آن را جشن مىگرفتيم (16).

پس ملاحظه مىكنيد كه به تصريح قرآن و احاديث نبوى و گفته امام على بن ابيطالب كه به شهادت علماى اهل سنت, براى هر مسلمانى از هر مذهبى كه باشد حجت است, دين اسلام, بدون فلسفه سياسى و جهت داشتن نسبت به چگونگى حكومت, كامل نيست. و به تعبير شيعه, امام شناسى (معرفة الامام) نيز جزو اصول دين است. و اين راقيترين فلسفه است كه در دينى مسله رهبرى و حكومت و معرفت اين مقام و صلاحيت و شرط كردن عدالت در آن, جزو اصول دين باشد.

بدين گونه, و با توجه به آنچه نقل كرديم و توضيح داديم, روشن است كه عيد غدير, اسلامى است نه صرفاً شيعي. زيرا روزى كه به جز اهميت قرآنى آن, و سخنان پيامبر درباره آن, و محتواى حيوى آن, على بن ابيطالب نيز اينگونه به ياد كرد اهميتش بپردازد و آن را عيدى بزرگ و سترگ و بخواند, جز يك روز عظيم و يك عيد اسلامى چه مىتواند باشد? پس اگر در اثر تداوم سوء تربيت و تعليم در دوران گذشته و روزگاران خلافت اموى و عباسي, و ديگر سلاطين دور از حق, و عالمان متعصب, و هم غفلت امروزين متفكران مسلمان, اكنون نيز اين روز حياتي, در بسيارى از جوامع اسلامي, به دست فراموشى سپرده شده است, اين, از نظر مبادى اسلام, بك گناه بزرگ اجتماعى است, و ميراندان يكى از چهار اصل اساسى اسلام است يعني: توحيد, نبوت, امامت و معاد.

از اين رو بايد جامعه هاى اسلامي, با زنده كردن خاطرات اين روز و تفهيم محتواى آن به فرزندان سرزمينهاى اسلام, كفاره اين گناه را بپردازند. و محققان و مولفان و شاعران و نويسندگان مسلمان, با نشر تعليم نهفته در آن, و حساسيت نشان دادن نسبت به آن تعليم, يكى از بزرگترين آرمانهاى انسانى اسلام را احيا كنند. آرى پوشاندن يا پوشيده ماندن ((غدير)), پوشاندند يا پوشيده ماندن يكى از روشنترين روزهاى انسان است, و نسيان يكى از پاكترين و عظيمترين و درخشنده ترين سنت هاى پيامبر اسلام. و به ديگر سخن, رد كردن عظيم ترين فرياد, و بلكه فرياد نهايى و ابدى وحى است به حلقوم محمد, و دست رد در برابر آن فراز كردن است. تبلور جوهرنهايى در جامعه اسلام غدير است, و پايان فريادهاى وحى خدايى غدير. و چون پيامبر ما, خاتم پيامبران است بايد گفت, آخرين حكم آسمان, حكم روز غدير است, يعنى ارشاد ابديت در مسير حيات انساني, امامت على بن ابيطالب است و امامت اولاد او, به عنوان معلمان معلمان علم يقين و مجريان احكام و حدود خدايى تا دامنه قيامت.

و در واقع, آنچه از پيامبر اكرم, درباره مهدى و خروج موعود نيز روايت شده است, و خاطرهاى را كه مسلمين درباره آينده جهان و استقرار دولت مهدى (يعني: پراكندن حق در هر كائن و آكندن گيتى از عدل) دارند, همان تاسيس ((مدينه غدير)) است, كه همواره و هر روز, وظيفه مسلمانان راستين و معتقدان به حكومت قرآنى است كه در تشكيل دادن آن ـ براى هر نسل و در هر نسل ـ بكوشند... و آن كه مهدى تاسيس مىكند, تكلف دينى خود آن امام است, در روزگار ظهور خود و در ظرف زمانى آن تكليف, و خواهد كرد, كه ((ان الله غالب على امره)) (17). و در حقيقت, بعثت ـ غدير ـ عاشورا ـ مهدي, چهار جهت اصلى خانه اسلام است كه به روزگار ((مهدى)) سراسر جهان خواهد بود: ((ان الارض يرثها عبادى الصالحون)) (18).

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- امام در ضمن اين خطبه, بسيارى از آيات قرآن را در كلام خويش آورده است. آيات نيز در خلال سخنان امام ترجمه شد. و يادآورى شماره آيات و نام سوره ها به نظر لازم نيامد. در مواردى خود امام به نقل آيه تصرير فرموده است.

2- سوره 33 (احزاب), آيه :56 ((ان الله و ملائكته يصلون على النبي, يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما)).

3- اشاره است به اينكه صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد (ص) به هنگام دعا و توسل و طلب حاجات, در اجابت موثر است. و اين تعليم, در روايات ديگر نيز رسيده است و اساتيد راه گفتهاند.

4- مقصود ائمه طاهرين است و اشاره به ايشان.

5- يعنى به عنوان ((ولي)) و ((خليفة اللّه)), و ولايت و ماموريت از جانب خدا.

6- ((دور)), بروزن((لوح)), جمع دوحة است, به معناى درخت بزرگ و تنومند پرشاخ و پربرگ و پرسايه. چون در كنار غدير و بر كهاى پيامبر اكرم, در آنجا, در صحراى جحفه, على را به خلافت نصب كرد, ازاينگونه درختان بيابانى (سمرات) چند تايى بود, و به هنگام ظهر زير آنها را رفتند و در سايه آنها نماز گزاردند. از اين رو, ((روز غدير)) را,((يوم الدور)) نيز گفتهاند, از باب اشاره به آن درختان, چنانكه شاعر قديم شيعه, كميت بن زيد اسدى (م ـ 126) در يكى از قصايد معروف خود (هاشميات) گويند:  و يوم الدوح دوح غدير خم ابان له الولاية لو اطيعا

7- اشاره است به آيه 59, سوره 4 (نساؤ).

8- سوره 33(احزاب), آيه 67 و 68.

9- از آيه 21, سوره 14(ابراهيم), و آيه 47, سوره 40 (مومن).

10- سوره 61(صف), آيه 4.

11- اين خطبه, مدارك چندى دارد, از جمله ((مستدرك نهج البلاغه)) باب اول 67 ـ72 تاليف علامه شيخ هادى كاشف الغطاء نجفى. چاپ نجف (1354 ق), و به ضميمه آن كتاب تحقيقى ((مدارك نهج البلاغة و دفع الشبهات عنه)).

12- يا كسى از عالمان دين كه آگاه از راه و روشى امام معصوم باشد و همان را پيشنهاد كند.

13- ((تفسير الصافي)), ج 1/421, به نقل از ((تفسير عياشي)), ج 1/293, پانوشت.

14- سوره 5 (مائده), آيه 3.

15- سوره 5, آيه 67.

16- ((الغدير)), ج 1/283.

17- سوره 12(يوسف), آيه 21.

18- سوره 21 (انبياؤ), آيه 105.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: