صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::عکس
::امام حسین
::جنس مخالف
::احادیث ناب امام رضاعلیه السلام
::کشکول
::مذهبی
::حضرت فاطمه علیها السلام
::داستان
::طنز
::غدیر
::فاطمیه
::امامت پژوهی


تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: اسماعیل بامری
:: اسماعیل بامری

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 34
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 741
بازدید کل : 34000
تعداد مطالب : 241
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 4






Eng.Blogfa.com -->

 

دانشنامه عاشورا آیه قرآن


کــد بزرگ شدن تصویر

حب العباس :: کرامات حضرت ابوالفضل

دانلود صلواتی







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


مراقب ازمایش خداباشیم

 

مراقب آزمايش خداوند باشيد

حضرت باقر عليه السلام فرمود: مردى از پيروان حضرت رسول صلى الله عليه و آله بنام سعد بسيار مستمند بود و حزء اصحاب صفه محسوب مى شد (كسانيكه بواسطه نداشتن مسجد زندگى مى كردند) تمام نمازهاى شبانه روزى را پشت سر پيغمبر مى گذارد، آن جناب از تنگدستى سعد متاءثر بود، روزى به او وعده داد كه اگر مالى بدستم بيايد ترا بى نياز مى كنم . مدتى گذشت اتفاقا چيزى بدست ايشان نيامد. افسردگى پيغمبر بر وضع سعد و نداشتن وجهى كه او را تاءمين كند بيشتر شد. در اين هنگام جبرئيل نازل گرديد و دو درهم با خود آورد عرض كرد خداوند مى فرمايد ما از اندوه تو بواسطه تنگدستى سعد آگاهيم اگر مى خواهى از اين حال خارج شود دو درهم را به او بده و بگو خريد و فروش كند حضرت رسول صلى الله عليه و آله دو درهم را گرفت . وقتى براى نماز ظهر از منزل خارج شد سعد را مشاهده فرمود: به انتظار ايشان بر در يكى از حجرات مقدسه ايستاده . فرمود: مى توانى تجارت كنى ؟ عرض كرد سوگند به خدا كه سرمايه ندارم ، دو درهم را به او داده فرمود: با همين سرمايه خريد و فروش كن .
سعد پول را گرفت و براى انجام فريضه در خدمت حضرت به مسجد رفت نماز ظهر و عصر را به جا آورد پس از پايان نماز عصر رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: حركت كن در طلب روزى جستجو نما. سعد بيرون شد و شروع به معامله كرد، خداوند بركتى به او داد كه هر چه را به يك درهم مى خريد دو درهم مى فروخت خلاصه معاملات او هميشه سودش برابرى با اصل سرمايه داشت كم كم وضع مالى او رو به افزايش گذاشت به طوريكه بر در مسجد دكانى گرفت و اموال و كالاى خود را در آنجا جمع كرده مى فروخت رفته رفته اشتغالات تجارتى اش زياد گرديد تا به جائى رسيد كه وقتى بلال اذان مى گفت : و حضرت براى نماز بيرون مى آمد سعد را مشاهده مى فرمود: هنوز خود را آماده ى نماز نكرده و وضو نگرفته با اين كه قبل از اين جريان پيش از اذان مهياى نماز بود.
پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمود: سعد دنيا ترا مشغول كرده و از نماز باز داشته عرض مى كرد چه كنم اموال خود را بگذارم ضايع شود؟ به اين شخص جنسى فروخته ام مى خواهم قيمت را دريافت كنم و از اين ديگرى كالائى خريده ام بايستى جنسش را تحويل گرفته قيمت آن را بپردازم .
پيغمبر از مشاهده اشتغال سعد به ازدياد ثروت باز ماندنش از عبادت و بندگى افسرده گشت بيشتر از مقدارى كه در موقع تنگدستى اش متاءثر بود روزى جبرئيل نازل شده عرض كرد خداوند مى فرمايد، از افسردگى تو اطلاع يافتيم اينك كدام حال را براى سعد مى پسندى وضع پيشين را يا گرفتارى و اشتغال كنونى او را به دنيا و افزايش ثروت فرمود: همان تنگدستى سابقش را بهتر مى خواهم زيرا دنياى فعلى او آخرتش را بر باد داده جبرئيل گفت : آرى علاقه به دنيا و ثروت انسان را از ياد آخرت غافل مى كند اگر بازگشت حال گذشته او را مى خواهى دو درهمى كه به او داده اى پس بگير آن جناب از منزل خارج شد، پيش سعد آمده فرمود: دو درهمى كه به تو داده ام بر نمى گردانى ؟ عرض كرد چنانكه دويست درهم خواسته باشيد مى دهم فرمود: نه همان دو درهميكه گرفتى بده . سعد پول را تقديم كرد. چيزى نگذشت كه دنيا بر او مخالف و به حال اوليه خود برگشت (41).



:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: ازمایش خدا,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 16 اسفند 1391


فاطمیه

دیدم شکوفه میل شکوفاشدن نداشت """ سبزه زه خاک حوصله پاشدن نداشت

 

     خورشیدفاطمیه زرخ پرده تاگرفت """ حتی بهار طاقت زیباشدن نداشت



:: موضوعات مرتبط: عکس، کشکول، مذهبی، حضرت فاطمه علیها السلام ، ،
:: برچسب‌ها: فاطمیه:عکس :شعر,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 12 اسفند 1391


خدا

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏

سلام دوستان

نزدیک عید همه به فکر خرید برای شب عید کم بیش

تابلکه جلوی مهمان ابروداری کنند تااین که پشت سرشان حرفی نباشه

این خیلی خوبه

بعدش هم بهار که باهوای عالی کم وبیش همه خواهان ان هستند

به خاطرطراوت وزیبایی وسرسبزی ان

ولی یه حادثه عظیم پیش رو داریم که کمترکسی به فکران است  وکمترکسی درموردان بحث شنیده است

خداوند در قران میفرماید

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ (115) المومنون

ایاگمان کردید ماشمارا بیهوده افریدایم وبه سوی مابازگردانده نمی شوید 

يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ (6)

فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7)

وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (8) الزلزله

دران روز(قیامت)مردم از قبرهاپراکنده بیرون ایند تااعمال خود راببینند

پس هرکس به قدر زره ای کارنیک کرده باشدان راخواهددید

وهرکس به قدرزره ای کارزشتی مرتکب شده ان هم به کیفرش خواهدرسید

ایا ما فکر کرده ایم که چی بخریم که خریدارش خدا باشه......



:: موضوعات مرتبط: عکس، کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: خدا:عکس:خریدقران,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 12 اسفند 1391


گنبدطلا

 



:: موضوعات مرتبط: عکس، امام حسین، کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: حرم:امام حسین,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 8 اسفند 1391


شیطان ونمازگذار

 

 
 
*** داستان قشنگ شيطان ونمازگزار ***
 
 
 
مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشيد و راهي خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمين خورد و لباسهايش کثيف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهايش را عوض کرد و دوباره راهي خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمين خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسهايش را عوض کرد و راهي خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردي که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد.
 
مرد پاسخ داد : (( من ديدم شما در راه به مسجد دو بار به زمين افتاديد.))، از اين رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر مي کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند. همين که به مسجد رسيدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست مي کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي کند. مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد اول سوال مي کند که چرا او نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شيطان هستم.)) مرد اول با شنيدن اين جواب جا خورد.
شيطان در ادامه توضيح مي دهد:
((من شما را در راه به مسجد ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم.))
وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بيشتر به راه مسجد برگشتيد. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنا براين، من سالم رسيدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
 
نتیجه داستان :
 
کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختي هاي در حين تلاش به انجام کار خير دريافت کنيد. پارسائي شما مي تواند خانواده و قوم تان را بطور کلي نجات بخشد.
 


:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: نماز:شیطان,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در پنج شنبه 3 اسفند 1391


یاصاحب الزمان

 



:: موضوعات مرتبط: عکس، کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: عکس:امام زمان,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 1 اسفند 1391


چهل حدیث امام حسن عسکری

 


6- دوستى نيكان و دشمنى بدان
«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضيلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَيْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الْفُجّارِ.»:
دوستى نيكان به نيكان، ثوابست براى نيكان. و دوستى بدان به نيكان، فضيلت است براى نيكان. و دشمنى بدان با نيكان، زينت است براى نيكان. و دشمنى نيكان با بدان، رسوايى است براى بدان.

7- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام كردن بر هر كسى است كه بر او مىگذرى، و نشستن در پايين مجلس است.

8- خنده بيجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْكُ مِنْ غَيْرِ عَجَب.»:
خنده بيجا از نادانى است.

9- همسايه بد
«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأى حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأى سَيِّئَةً أَفْشاها.»:
از بلاهاى كمرشكن، همسايه اى است كه اگر كردار خوبى را بيند نهانش سازد و اگر كردار بدى را بيند آشكارش نمايد.

10- پندى گويا و جامع
«أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دينِكُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله عليه وآله وسلم) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فى دينِهِ وَ صَدَقَ فى حَديثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ: هذا شيعِىٌ فَيَسُرُّنى ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَيْنًا وَ لا تَكُونُوا شَيْنًا، جُرُّوا إِلَيْنا كُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبيح، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.»:
لَناحَقٌّ فى كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهيرٌ مِنَ اللّهِ لا يَدَّعيهِ أَحَدٌ غَيْرُنا إِلاّ كَذّابٌ. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله عليه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّيْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقواى الهى و پارسايى در دينتان و تلاش براى خدا و راستگويى و امانتدارى درباره كسى كه شما را امين دانسته ـ نيكوكار باشد يا بدكار ـ و طول سجود و حُسنِ همسايگى سفارش مىكنم. محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)براى همين آمده است. در ميان جماعت هاى آنان نماز بخوانيد و بر سر جنازه آنها حاضر شويد و مريضانشان را عيادت كنيد. و حقوقشان را ادا نماييد، زيرا هر يك از شما چون در دينش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: اين يك شيعه است، و اين كارهاست كه مرا خوشحال مىسازد. تقواى الهى داشته باشيد، مايه زينت باشيد نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بكشانيد و همه زشتى را از ما بگردانيد، زيرا هر خوبى كه درباره ما گفته شود ما اهل آنيم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوريم. در كتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پيامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدى جز ما مدّعى اين مقام نيست، مگر آن كه دروغ مىگويد. زياد به ياد خدا باشيد و زياد ياد مرگ كنيد و زياد قرآن را تلاوت نماييد و زياد بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سلام و تحيّت بفرستيد. زيرا صلوات بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ كنيد و شما را به خدا مىسپارم، و سلام بر شما.

11- انديشه در كار خدا
«لَيْسَتِ الْعِبادَةُ كَثْرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت كردن به زيادى روزه و نماز نيست، بلكه [حقيقتِ] عبادت، زياد در كار خدا انديشيدن است.

12- پليدى خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، كليد هر گونه شرّ و بدى است.

13- ويژگى هاى شيعيان
«شيعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِيَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاكِيَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَيَفْجُرُ لَهُمْ يَنابيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّيرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:
پيروان ما، گروه هاى نجات يابنده و فرقه هاى پاكى هستند كه حافظان [آيين] مايند، و ايشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمككار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حيات [منجىِ بشريّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پيش از ظهور براى آنان خواهد جوشيد.

14- ناآرامى كينه توز
«أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»:
كينه توز ، ناآرامترينِ مردمان است.

15- پارساترين مردم
«أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَى الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.»:
پارساترين مردم كسى است كه در هنگام شبهه توقّف كند. عابدترين مردم كسى است كه واجبات را انجام دهد. زاهدترين مردم كسى است كه حرام را ترك نمايد. كوشننده ترين مردم كسى است كه گناهان را رها سازد.

16- وجود مؤمن
«أَلْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْكافِرِ.»:
مؤمن براى مؤمن ،بركت و بر كافر، اتمام حجّت است.

17- محصول اعمال
«إِنَّكُمْ فى آجال مَنْقُوصَة وَ أَيّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ يَأْتى بَغْتَةً، مَنْ يَزْرَعْ خَيْرًا يَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرًّا يَحْصِدُ نِدامَةً، لِكُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا يُسْبَقُ بَطىءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا يُدْرِكُ حَريصٌ ما لَمْ يُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِىَ خَيْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِىَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:
شما عمر كاهنده و روزهاى برشمرده اى داريد، و مرگ به ناگهان مىآيد، هر كس تخم خيرى بكارد به خوشى بِدْرَوَد، و هر كس تخم شرّى بكارد به پشيمانى بِدْرَوَد. هر كه هر چه بكارد همان براى اوست. كُندكار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نيست در نيابد، هر كه به خيرى رسد خدايش داده، و هر كه از شرّى رهد خدايش رهانده.

18- شناخت احمق و حكيم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكيمِ فى قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حكيم در قلب اوست.

19- تلاش براى رزق مقدّر
«لا يَشْغَلْكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:
رزق و روزىِ ضمانت شده، تو را از كار واجب باز ندارد.

20- عزّتِ حقگرايى
«ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزيزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَليلٌ إِلاّ عَزَّ.»:
هيچ عزيزى حقّ را رها نكند، مگر آن كه ذليل گردد و هيچ ذليلى به حقّ نياويزد، مگر آن كه عزيز شود.

21- دوست نادان
«صَديقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مايه رنج است.

22- بهترين خصلت
«خَصْلَتانِ لَيْسَ فَوْقَهُما شَىْءٌ: أَلاِْيمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»:
دو خصلت است كه بهتر و بالاتر از آنها چيزى نيست:ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.

23- نتيجه جسارت بر پدر
«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فى صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَى الْعُقُوقِ فى كِبَرِهِ.»:
جرأت و دليرى فرزند بر پدرش در كوچكى، سبب عاقّ و نارضايتى پدر در بزرگى مىشود.

24- بهتر از حيات و بدتر از مرگ
«خَيْرٌ مِنَ الْحَياةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَياةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»:
بهتر از زندگى چيزى است كه چون از دستش دهى، از زندگى بدت آيد، و بدتر از مرگ چيزى است كه چون به سرت آيد مرگ را دوست بدارى.

25- وابستگى و خوارى
«ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»:
چه زشت است براى مؤمن، دلبستگى به چيزى كه او را خوار دارد.

26- نعمت بلا
«ما مِنْ بَلِيَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فيها نِعْمَةٌ تُحيطُ بِها.»:
هيچ بلايى نيست، مگر اين كه در آن از طرف خدا نعمتى است.

27- اكرام بدون افراط
«لا تُكْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَيْهِ.»:
هيچ كس را طورى اكرام مكن كه بر او سخت گذرد.

28- ارزش پند پنهان
«مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ.»:
هر كه در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر كه آشكارا برادرش را پند دهد او را كاسته.

29- تواضع و فروتنى
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا يُحْسَدُ عَلَيْها.»:
تواضع و فروتنى، نعمتى است كه بر آن حسد نبرند.

30- سختى تربيت نادان
«رِياضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ.»:
پرورش دادن نادان و ترك دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.

31- شادى بيجا
«لَيْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»:
اظهار شادى نزد غمديده، از بىادبى است.

32- جمال ظاهر و باطن
«حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»:
صورت نيكو، زيبايى ظاهرى است،و عقل نيكو، زيبايى باطنى است.

33- كليد تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْكَذِبَ.»:
تمام پليدى ها در خانه اى قرار داده شده و كليد آن دروغگويى است.

34- چشم پوشى از لغزش و يادآورى احسان
«خَيْرُ إِخْوانِكَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَرَ إِحْسانَكَ إِلَيْهِ.»:
بهترين برادران تو كسى است كه خطايت را ناديده گيرد و احسانت را يادآور شود.

35- مدح نالايق
«مَنْ مَدَحَ غَيْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»:
هر كه نالايقى را ثنا گويد، خود در موضعِ اتّهام قرار گيرد.

36- راه دوست يابى
«مَنْ كانَ الْورَعُ سَجِيَّتَهُ، وَ الْكَرَمُ طَبيعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ كَثُرَ صَديقُهُ.»:
كسى كه پارسايى خوى او، و بخشندگى طبيعت او، و بردبارى خصلت او باشد دوستانش بسيار شوند.

37- انس با خدا
«مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:
كسى كه با خدا مأنوس باشد، از مردم گريزان گردد.

38- خرابى مناره ها و كاخ ها
«إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصيرِ الَّتى فِى الْمَساجِدِ.»:
هنگامى كه قائم(عليه السلام) قيام كند، دستور به خرابى مناره ها و كاخ هاى مساجد دهد.

39- نماز شب، سير شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

40- ادبى بسنده
«كَفاكَ أَدَبًا تَجَنُّبُكَ ما تَكْرَهُ مِنْ غَيْرِكَ.»:
در مقام ادب براى تو همين بس كه آنچه براى ديگران نميپسندى، خود، از آن دورى كنى.
 



:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: چهل حدیث امام حسن عسکری,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 1 اسفند 1391


تصویر متحرک



:: موضوعات مرتبط: عکس، کشکول، ،
:: برچسب‌ها: تصویر متحرک:عکس ,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 29 بهمن 1391




:: برچسب‌ها: عکس حرکتی,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 24 بهمن 1391


ازمهدی فاطمه چه خبر

«شعر امام زمان»
 
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*




:: موضوعات مرتبط: عکس، کشکول، مذهبی، ،
:: برچسب‌ها: شهدا:امام زمان:شعر,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 24 بهمن 1391


یافاطمه



:: موضوعات مرتبط: عکس، مذهبی، حضرت فاطمه علیها السلام ، ،
:: برچسب‌ها: عکس:فاطمه الزهرا:مذهبی,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 24 بهمن 1391


امام حسین



:: برچسب‌ها: عکس:حرم,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 24 بهمن 1391


حجاب



:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: عکس:حجاب ,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 24 بهمن 1391


احمدمتوسلیان



:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: شهدا"احمدمتوسلیان:عکس,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در سه شنبه 24 بهمن 1391


چرا مردم علی علیه‌السلام را رها كردند؟


 

امام علی علیه السلام

چرا مردم علی علیه‌السلام را رها كردند؟

 

صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمی‌تواند مردم را از خلفاء دور كند؛ زیرا خیلی وقتها انسان می‌داند كه تكلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تكلیفش عمل نمی‌كند یا اینكه می‌داند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با ده‌ها حیله و تزویر و... حق او را غصب می‌كند.

 

 


 

 



 سؤال: با توجه به اینكه مردم می دانستند پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را برای جانشینی خود انتخاب كرده، چرا حضرت علی علیه السلام را رها كردند و یار و یاور دیگر خلفاء شدند؟

پاسخ
1. وجود هوای نفس
صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمی تواند مردم را از خلفاء دور كند؛ زیرا خیلی وقتها انسان می داند كه تكلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تكلیفش عمل نمی كند یا اینكه می داند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با ده ها حیله و تزویر و... حق او را غصب می كند؛ چنان كه خود خلفاء می دانستند كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر حضرت علی علیه السلام را برای جانشینی خود معرفی كرده است و تبریكات عمر را در قالب واژه «بخّ بخّ لك یا علی... »
1) ضبط كرده اند یا اینكه عمر در بارة بیعت با ابابكر می گوید: «بیعت با ابابكر كاری بی رویه و اتفاقی و بدون تدبیر بود... پس هر كس این اشتباه را بكند، او را بكشید!»(2) ولی با این حال منصب و مقام خلافت را از او گرفتند.
بنابراین، به همان دلیلی كه خلفاء حق علی علیه السلام را غصب كردند، با آنكه می دانستند خلافت حق علی علیه السلام است، بعضی از مردم هم با اینكه می دانستند خلفاء غاصب حق علی علیه السلام می باشند، در زیر بیرق غاصبان رفتند.
ابو حامد محمد بن محمد غزالی از علماء بزرگ اهل سنت می نویسد: «همه اجماع و اتفاق بر متن حدیث دارند كه در خطبة روز غدیرخم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر كس من مولا و آقای او هستم، بعد از من علی مولی و آقای اوست. عمر فوری مبادرت به تظاهر كرد و تبریكات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لك یا علی تقدیم كرد. پس نفس اماره بر آنان غلبه كرد و حب ریاست و جاه طلبی عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب كرد و در سقیفه به خلیفه تراشی پرداختند و جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احكام و سنت پیامبر را ملعبة خود كردند. »
بعد اشاره می كند به جریان مخالفت كردن عمر از آوردن قلم و كاغذ برای پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه نشان می دهد آنهایی كه بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله با فرمایش آن حضرت مخالفت كردند، كار تازه ای نكردند.
در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم مخالفتها كرده بودند، مثل: مخالفت از حضور در لشكر اسامه و... سپس غزالی می نویسد: «دین را به دنیا فروختند و چه زشت معامله ای كردند... . »
(3)

اما موضوع خونهایی كه در سابق ریخته شده، خونی نبوده كه به واسطة كینة شخصی ریخته شده باشد، اختلاف عقیده و مسلك بود؛ ما برای حق می جنگیدیم و شما برای باطل... . اگر اعتراض دارید و خونبهایی می خواهید، بروید از حق بگیرید كه چرا باطل را در هم شكست و نابود ساخت. اما موضوع اینكه من به گذشته كاری نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم، در اختیار من نیست. وظیفه ای است كه خدا به عهده من گذاشته. اما موضوع قاتلین عثمان، اگر من وظیفه خود می دانستم كه آنها را قصاص كنم، خودم همان دیروز قصاص می كردم... .
آنها هم حركت كردند و رفتند و تصمیم خود را بر مخالفت و دشمنی، یك طرفی و علنی كردند

2. عدالت خواهی علی علیه السلام
بسیاری از مردم تحمل عدالت و عدالت خواهی علی علیه السلام را نداشتند؛ چرا كه عدة زیادی از آنها رشد یافته در جامعه تبعیضی بودند و می دانستند با حاكمیت علی علیه السلام راه منافع نامشروع آنها بسته خواهد شد.
در احتجاج طبرسی آمده است: «... امام علی علیه السلام فرمود: حالا كه اقرار كردید و گفتار پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله برای شما آشكار شد، از خدای یكتا بپرهیزید!... حق را به اهل آن رد كنید و پیرو سنت پیامبر شوید!... پس خلافت را به كسی كه شایسته آن است بسپارید كه حق اوست... .
به وسیلة چشم و ابرو با یكدیگر رمزهایی رد و بدل كردند و به مشورت پرداختند و بالاخره گفتند: ما مقام و موقعیت او را منكر نیستیم. او از همه شایسته تر به خلافت است، ولی مردی است كه هیچ كس را بر دیگری برتری نمی دهد. اگر او به خلافت برسد، شما و دیگران را به یك چشم نگاه می كند و برای او مساوی و برابرید؛ اما اگر عثمان به خلافت برسد، خواستة شما بر آورده است. او آنچه كه شما تمایل دارید، انجام می دهد و خلافت را به عثمان واگذار كردند. »
4)
شهید مطهری رحمه الله تحت عنوان «آغاز كناره گیریها و بهانه گیریها» می نویسد:
«روز دیگر آنها كه می دانستند مشمول حكم علی علیه السلام [یعنی باز پس گیری بیت المال و عدل گستری او] خواهند شد، آمدند و به كناری نشستند و مدتی با هم مشورت كردند. نماینده ای از طرف خود فرستادند... آمد و اظهار داشت یا اباالحسن! خودت می دانی كه همه ما كه اینجا نشسته ایم، به واسطه سوابقی كه با تو در جنگهای اسلام داریم، دل خوشی از تو نداریم و غالباً هر كدام از ما یك نفر داریم كه در آن وقتها به دست تو كشته شده، ولی ما از این جهت صرف نظر می كنیم و با دو شرط حاضریم با تو بیعت كنیم: یكی اینكه عطف بما سبق نكنی و به گذشته هر چه شده كاری نداشته باشی. بعد از این هر طور می خواهی، عمل كن. دوم آنكه قاتلان عثمان را كه الان آزاد هستند، به ما تسلیم كن كه قصاص كنیم و اگر هیچ كدام را قبول نمی كنی، ما ناچاریم برویم شام و به معاویه ملحق شویم.
فرمود: اما موضوع خونهایی كه در سابق ریخته شده، خونی نبوده كه به واسطة كینة شخصی ریخته شده باشد، اختلاف عقیده و مسلك بود؛ ما برای حق می جنگیدیم و شما برای باطل... . اگر اعتراض دارید و خونبهایی می خواهید، بروید از حق بگیرید كه چرا باطل را در هم شكست و نابود ساخت. اما موضوع اینكه من به گذشته كاری نداشته باشم و عطف به ما سبق نكنم، در اختیار من نیست. وظیفه ای است كه خدا به عهده من گذاشته. اما موضوع قاتلین عثمان، اگر من وظیفه خود می دانستم كه آنها را قصاص كنم، خودم همان دیروز قصاص می كردم... .
آنها هم حركت كردند و رفتند و تصمیم خود را بر مخالفت و دشمنی، یك طرفی و علنی كردند. »
5)

3. حسادت و كینه نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام
ابن ابی الحدید پس از اشاره به این نكته که مردم در صفین، منتظر بودند تا حضور عمار را در یك جبهه، معیار حقانیت آن جبهه بدانند، می نویسد:
«تعجب از این مردم است كه عمار را به عنوان ملاك حق و باطل می پذیرند، اما خود علی را كه پیامبر صلی الله علیه و آله حدیث ولایت را در باره اش فرمود و نیز فرمود: «لَا یحِبُّكَ اِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یبْغِضُكَ اِلَّا مُنَافِقٌ» معیار قرار نمی دهند. دلیل این مطلب آن است كه تمامی قریش از همان آغاز در پوشاندن فضائل او، فراموش كردن یاد او، محو خصائص او و حذف مرتبت والای او از سینه های مردم كوشیدند. »
6)
این عالم اهل سنت تحلیل جالبی نیز از علل بغض قریش نسبت به امام علی علیه السلام به دست می دهد و می نویسد:
«یك بار كسی از امام علی علیه السلام می پرسد: به اعتقاد شما اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرزند پسری می داشت كه بالغ و رشید بود، آیا عرب حكومت خود را به او می سپرد؟ امام پاسخ می دهد: اگر جز آنچه من می كردم، انجام می داد، او را می كشتند. عرب از كار محمد صلی الله علیه و آله متنفر بود و نسبت به آنچه خداوند به او عنایت كرده بود، حسادت می ورزید... آنها از همان دوران پیامبر صلی الله علیه و آله كوشیدند تا كار را پس از رحلت آن حضرت از دست اهل بیت خارج كنند. اگر نبود كه قریش نام او را وسیله ای برای سلطة خویش قرار داده و نردبان ترقی خود می دید، حتی یك روز پس از رحلت آن حضرت خدا را نمی پرستیدند و به ارتداد می گراییدند... در این شرائط فرزند پسر چه می توانست بكند! می دانید كه رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا به خاطر خویشی به خود نزدیك نمی كرد، بلكه برای جهاد و نصیحت چنین می كرد. »
7)
ابن ابی الحدید می نویسد: «من از ابو جعفر نقیب [یحیی بن ابی زید] پرسیدم: شگفتی من از علی است كه چگونه در این مدت طولانی بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده ماند و با وجود آن همه كینه های قریش جان سالم به در برد؟ ابو جعفر به من گفت: اگر او خود را تا به آن اندازه كوچك نكرده و كنج انزوا نخزیده بود، كشته شده بود؛ اما او خود را از یادها برد و به عبادت و نماز و قرآن مشغول كرد و از آن ذ ی اول خود خارج شد و شمشیر را به فراموشی سپرد؛ گویی چون كسی كه توبه كرده، به سیر در زمین پرداخته و یا راهب در كوهها شده بود... . »

8)

4. جهالت و نفهمی
در رأس این گروه، خوارج بودند. شهید مطهری رحمه الله می نویسد:
«خوارج از فرق اسلامی هستند. گو اینكه طبق عقیده ما آنها كافرند، امّا آنها خود را مسلمان می دانستند، بلكه فقط خودشان را مسلمان می دانستند... هیچ كس ادعا نكرده كه خوارج به اسلام عقیده نداشته اند، بلكه همه اعتراف دارند كه آنها شدیداً و با تعصب زیادی به اسلام معتقد بودند. خصلت بارز اینها دوری شان از فكر و تعقّل است. خود علی علیه السلام كه از آنها نام می برد، آنها را مردمی معتقد، ولی جاهل و قشری معرفی می كند. مردمی بودند متعبد، شب زنده دار و قاری قرآن، اما جاهل و سبك مغز و كم تعقل و بلكه مخالف فكر و تعقل در كار دین... در مورد خلافت معتقد بودند لزومی ندارد یك نفر خلیفه باشد، قرآن هست، مردم به قرآن عمل كنند.

 


ابن ابی الحدید می گوید: بعد كه دیدند نمی توانند بدون زعیم و رئیس باشند، از این عقیده عدول كردند و با عبدالله بن وهب راسبی كه از خودشان بود، بیعت كردند. همان طوری كه مقتضای كم عقلی و سبك مغزی است، بسیار در عقائد خودشان تنگ نظر بودند. اكثر خوارج همه فرق مسلمین را كافر می دانستند، با آنها نماز نمی خواندند... به آنها زن نمی دادند و از آنها زن نمی گرفتند... . »
9)
بالاخره كج فهمی این گروه به جایی رسید كه حضرت علی علیه السلام را به شهادت رساندند. شهید مطهری رحمه الله می نویسد: ».. عبدالرحمن بن ملجم خارجی مذهب بود. همان طوری كه خود امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود، هیچ گونه كدورت شخصی و نارضایتی بین او و امیر المؤمنین علیه السلام نبود. امیرالمؤمنین علیه السلام احسانها به او كرده بود، ولی این مرد بی باك، طبق عقیده خارجی خود معتقد شده بود كه علی علیه السلام كافر شده. »
10)
«... ابن ابی الحدید می گوید: بیا و تعجب كن از تعصب در عقیده كه اگر توأم با جهالت شود، چه می كند! می گوید: اینها این شب را انتخاب كردند؛ چون شب عزیز و مباركی بود و شب عبادت بود. خواستند این جنایت را كه از نظر آنها عبادت بود، در شب عزیز و مباركی انجام دهند... با اینكه اینها رسماً علی را تكفیر می كردند، ولی او به همین جهت كه اینها جاهل اند، سهمیة آنها را از بیت المال قطع نكرد... اینها در اثر شدت عملی كه به خرج می دادند، وحشت عجیبی ایجاد كرده بودند. جملة «لا حكم الا لله» دلها را پر از وحشت می كرد. »
11)
عمر بن عبدالعزیز در باره نفهمی مردم عصر امام علی علیه السلام می گوید: اگر این مردم نفهم از آنچه ما در بارة علی علیه السلام می دانستیم، آگاه بودند، دو نفرشان از ما متابعت نمی كردند. »

12)


1) به به بر تو ای فرزند ابوطالب كه از این پس در هر صبح و شام مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن هستی.

 

 

2) زندگانی امیر المؤمنین، سید هاشم محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ص 76.
3) سر العالمین و كشف ما فی الدارین، ابو حامد الغزالی، مكتبة الثقافة الدینیة فی النجف الاشرف، ج 4، ص 2.
4) احتجاج طبرسی، ج 1، ص 210؛ مناظرات امامت و رهبری، موسی خسروی، چ اول، مطبوعاتی اسلامی، ج 3، ص 118.
5) بیست گفتار، شهید مطهری رحمه الله، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ص 17.
6) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الكتب العربیه، 1387 ق، ج 8، ص 18؛ حیات فكری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، صص 55 ـ 56.
7) شرح نهج البلاغه، ج 13، صص 299 ـ 300.
8) همان، ج17، ص62.
9) بیست گفتار، شهید مطهری، ص 40.
10) همان، ص 46.
11) همان، ص 47.
12) ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ابوالقاسم محمود بن عمر الزمخشری، قم، افست رضی، 1369 ق، ج 1، ص 499.

 

 



:: برچسب‌ها: چرا مردم علی علیه‌السلام را رها كردند؟ ,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در دو شنبه 10 بهمن 1391


هفت قانون منطقی !!!

هفت قانون منطقی !!!

 

 

 

 

 

v با گذشته خود کنار بیایید تا حال شما را خراب نکند. اجازه دهید همه برای موفقیت زندگی تان سهم خواهی کنند . مهم این است که شما به جز خدا وامدار بنده او نیستید.
 
v روان خراب خود را سر دیگران آوار نکنید. این جوانمردی نیست.
 
v گذشت زمان تقریبا داروی هر دردی است. به زمان کمی فرصت دهید.همچنان که دیروز ماه پشت ابر نماند امروز نیز حقیقت از پشت غبار جهل بیرون خواهد آمد.
 
 
v بزرگی را نه به سن و سال بلکه در رفتارتان به دیگران نشان دهید.
 
v زندگی خود را با زندگی دیگران مقایسه نکنید. شما هیچ خبر ندارید که حقیقت زندگی سایرین چگونه است؟
 
v شب بیخیال بخوابید. خدا بیدار است.
 
v لبخند بزنید. شما مسئول حل تمام مشکلات دنیا نیستید.
 
 
 
نظر یادتون نره  !!!



:: موضوعات مرتبط: عکس، کشکول، ،
:: برچسب‌ها: هفت قانون منطقی !!!,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 8 بهمن 1391




نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 8 بهمن 1391


مطالب طنز و خنده دار

جملات طنز و خواندنی,مطالب خنده دار

 دقت کردین وقتی میرین دکتر
مریض قبل شما ٣ ساعت تو اتاق دکتره
ولی وقتی نوبت شما که میشه دو ثانیه معاینه میشین و میایینبیرون! ؟
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم !
جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار : “I See You”
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …
حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
“معرفت” یه موقعی لباس رفاقت بود!!! الان “منفعت” جاشو گرفته
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی، پیر میشی
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی، میبُری
از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی، زیادی‌ئی…
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
دنیا رو می بینی ؟ حرف حرف میاره ، پول پول میاره
خواب خواب میاره ولی محبت خیانت میاره !
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
یک ساعته اومدم کلوب و در اتاقمم بستم ک دارم درس میخونم
الان بابام اومده میگه دخترم داری چیکا میکنی؟
گفتم دارم درس میخونم میگه بیا کتابتم ببر که بهتر متوجه شی !
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
هیچی ترسناک تر از این نیس بیای خونه ببینی یکی اتاقتو تمیز کرده
حالا ۲ ساعت باید بشینم فکر کنم ببینم چی قایم کرده بودم و آیا کشف شده یا نه !
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
رو دسته صندلی نوشته بود وقتی زلزله اومد پشت صندلیو نگا کن
پشتشو نگا کردیم نوشته بود الان نه خره وقتی زلزه اومد !
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
اومدم یه آدم خیلی خوشتیپ رو بغل کنم
خوردم به آینه!
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
هر وقت دره این یخچال لامصــب رو باز میکنیم خالیه ها،
حالا اگه بخوایم یه قابلمه کوچیک
تو یخچال جا بدیم
باس یه ساعت پازل حل کنیم با محتویات ، تا بتونیم جاش بدیم ..!
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
بالاخره فهمیدم چرا اینقد تو عروسیا بهت اصرار میکنن بری برقصی!
چون خودشون جا ندارن بشینن، بر که میگردی هم جا نداری هم میوه
تازه شیرینیاتم خوردن !
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
ﻏﻀﻨﻔﺮ ﺗﻮ اتوبوس ﺗﺎ ﻧﺸﺴﺖ ﯾﻪ ﭼﮏ ﺯﺩ
ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﺶ!!!
ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﭼﺘﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ ؟؟؟
ﻏﻀﻨﻔﺮ:ﺭﺍﻩ ﻃﻮﻻﻧﯿﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻬﻮ ﺯﺭ ﺯﺭ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﮑﻨﯽ
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
دختر ﻧﻮﺷﺘﻪ :
” ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﯿﺶ ﻧﺒﻮﺩﯼ،ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﮐﺮﺩﻡ “!
ﯾﻪ پسره ﺯﯾﺮﺵ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺟﺮﺍﺡ ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﺖ ﺍﯾﻨﻮ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺖ؟ !!
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
آهای اونایی که خیلی خودتونو میگیرید
چاه توالت ما هم خیلی وقتا میگیره
گفتم که در جریان باشید
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
آیا میدانید کوتاه‌ترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان که ۳۸ دقیقه طول کشید؟؟؟!!!
فک کنم رفتن لب مرز به هم فحش دادن برگشتن
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
بیست سوالی ….؟
_ تو جیب جا میشه ؟
بله
_از جیب راحت در میاد ؟
بله
_glx ؟
افرین درسته !
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
پیرزن دید عزراییل داره میادازترس رفت تومهدکودک نشست پیش بچه ها
و شروع کرد به پفک خوردن!
عزراییل نشست پیشش گفت چکارمیکنی؟
پیرزن با صدای بچگانه گفت:قاقامیخورم!
عزراییل گفت پس بخورکه میخوایم بریم ددر!!؟
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
اون نونواهایی که نونو میچسبونن به تنور همه رپرن ، شما حرکاتو دقت کن !
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
دختره فرم دانشگاه پر کرده:
نام:پریسا ….
نام خانوادگی:جلالی ….
فرزند: سوم!!
این چطوری کنکور قبول شده واسم سواله
¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯–¯
اگه بدونید چنگیزخان با سوزوندن کتابای علمی
چقد از بار درسهایی که قرار بوده بخونیم کم کرده
هر شب جمعه واسش فاتحه میخونید !!!



:: موضوعات مرتبط: کشکول، ،
:: برچسب‌ها: مطالب طنز و خنده دار,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 8 بهمن 1391


♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 یکی باید پیدا شود که به مادران سرزمین من بفهماند که اگر شام دیشب خوردنی بود، همان دیشب خورده میشد بعععععله...
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دیشب یه پشه نیشم زد پاشدم دنبالش کردم بالاخره گوشه اطاق خفتش کردم اومدم بکشمش یهوگفت بابا ! راست میگفت من باباش بودم آخه خون من تو رگاش بود ! تا صبح تو بغل هم گریه کردیم !
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
داشتیم با مامانم وسایل انباری رو مرتب میکردیم یه دفعه مامانم یه جعبه مدادرنگی ۲۴رنگ قاب فلزی رو از توو کارتون درآورد نگاش کرد و زد زیر خنده!!! گفت: میدونی این چیه؟ اینو خریده بودم هروقت معدلت ۲۰ شد بدم بهت حیف واقعا!!! خاک تو سرت
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دقت كردين !يه مغز گردو ميخوري، اندازه 3 تا مغز گردو لا دندونت گير ميکنه!
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ!خعـــــــــــــلی
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻮﻩ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﻢ ! ﻧﻪ!
.
.
ﯾﻪ ﺩﻩ ؛ﺑﯿﺴﺖ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻡ!
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
امتحان وسیله ست، نمره دست استاده، الکی خودتو از اینترنت نندازی بشینی درس بخونی هاااا
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
من یه خواستگار داشتم.......
بهش گفتم فعلا میخوام درس بخونم..
بیشعور رفت و دیگه نیومد
اصلن به کلمه "فعلا"توجه نکرد!!!!
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شما یادتون نمیاد یه زمان مد شده بود همه کوبلن می‌دوختن ! حتی مردها !
خدا رو شکر گذشت اون زمان
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
يكي از فانتزيام اينه كه يه پيرمرد پودار تصادف كنه من برسونمش بيمارستان و نجاتش بدم اونم با بچه هاش مشكل داشته باشه تمام زندگيش به نام من بزنه و بميره .وقتي بچه هاش منو پيدا ميكنن كه پولا بگيرن همه چيز بندازم جلوشون بگم برداريد نامردها اوني كه با ارزش بود پدرتون بود
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دوستان عزیز بهم مشاوره بدید :
به نظرتون بعد از این که فوق لیسانسم رو گرفتم فلافلی بزنم یا آب هویجی ؟ ؟؟؟ !!!
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
دختــره 13 سالشه استاتوس گذاشته خیلی سخته ببینی عشقت دستاش تو دستای کس دیگس
من 13 سالم بود پشت کمدمو به امید پیدا کردن یه راه به سمت سرزمین نارنیا بررسی میکردم
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
مجری اخبار رو حذف کنن و به جاش آهنگ "همه چی آرومه" رو بزارن بهتره
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
روسری اذیتت می کنه ؟ دلت می خواد وقتی قدم می زنی باد توی موهات بپیچه ؟
وقتی کـفـتر رو کله ات ریــــــــــــــــــــــــــد می فهمی حجاب مصونیت است نه محدودیت
♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦
فرق مدرسه و دانشگاه :
اگه به مدرسه دیر برسی مجبوری بری نیمکت آخر بشینی....
ولی اگه به دانشگاه دیر برسی مجبوری بری نیمکت اول بشینی....



:: موضوعات مرتبط: کشکول، ،
:: برچسب‌ها: ♦♦♦♦♦♦♦♦جوکهای خنده دار♦♦♦♦♦♦♦♦♦,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 8 بهمن 1391


 

 آيه‌ها و نكته‌ها
حجت‌الاسلام والمسلمين محسن قرائتي

 

اشاره: توهين به رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ، ماجراي تازه‌اي نيست که فقط در زمان ما اتفاق افتاده باشد. در طول تاريخ بشريت و رسول خاتم صلي الله عليه و آله و سلم  همواره دشمنان حقيقت، پس از عجز در برابر منطق محکم رسولان الهي، براي بايکوت شخصيتي اين انوار الهي در ميان مردم از حربه‌هاي مختلفي استفاده کرده و مي‌کنند؛ اما زهي خيال باطل که نور خدا با اين فوت‌هاي حق‌ستيزان، خاموش شود. متن زير نگاهي است قرآني به اين مقوله در بيان حجت‌الاسلام والمسلمين قرائتي.

 

نور خدا خاموش نمي‌شود

 

(يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُواْ نُورَ اللهِ بِأَفَوَاهِهِمْ وَاللهُ مُتّمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)‏.[1]

 

«آنان تصميم دارند كه نور خدا را با دهان‏ها (و سخنان و افتراها)ى خود خاموش كنند، در حالى كه خداوند كامل‌كنندة نور خويش است، هرچند كافران ناخشنود باشند.»

 

n دشمن براى خاموش كردن نور خدا، از راه‏هايى مختلفى استفاده مى‏كند، از جمله:

 

ـ  تهمت ارتجاع و كهنه‌گرايى مى‏زنند.[2]

 

ـ  مى‏گويند اين سخنان خيال و پندار است.[3]

 

ـ  سخنان پيامبر را دروغ و افترا مى‏نامند.[4]

 

ـ  آيات وحى را سطحى و بى‌ارزش قلمداد مى‏كنند.[5]

 

ـ  براى خداوند رقيب‌تراشى مى‏كنند.[6]

 

ـ  مردم را از شنيدن آيات الهى باز مى‏دارند.[7]

 

ـ  به راه و مكتب مؤمنان طعنه مى‏زنند و آنان را تحقير مى‏كنند.[8]

 

ـ  دين خدا را مسخره مى‏كنند.[9]

 

ـ  سعى در تخريب مساجد و پايگاه‏هاى مكتب دارند.[10]

 

ـ  سعى در تحريف دين مى‏نمايند. [11]

 

ـ  گاهى بدعت‌گذارى در دين دارند.[12]

 

ـ  گاهى حقايق دين را كتمان مى‏كنند.[13]

 

ـ  دين خداوند را تجزيه مى‏كنند.[14]

 

ـ  حق و باطل را در هم مى‏آميزند.[15]

 

ـ  در دين خدا، غلوّ مى‏كنند.[16]

 

ـ  با مسلمانان به جنگ و ستيز بر مى‏خيزند.[17]

 

n هر چه ضربه به دين و مقدّسات دينى شديدتر باشد، دفاع هم بايد قوى‏تر باشد. به پيامبر اسلام جسارت‏هاى زيادى كردند و او را ساحر، كاهن، شاعر و مجنون خواندند كه همة آنها به نحوى در قرآن جبران شده است.

 

تلنگر

 

خداوند متعال فرموده: «و اگر بخواهند تو را فريب دهند، خدا براى تو کافى است؛ او همان کسى است که تو را، با يارى خود و مؤمنان، تقويت کرد...»[18] پس مؤمنان بايد به تأسي از خداوند متعال، براي دفاع از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم  يکپارچه به پاخيزند و هرکس در حد توان خود، تلاش کند تا دشمن را در رسيدن به هدف شوم خود ناکام گذارد. نويسندگان، قلم به دست گيرند؛ فيلمسازان فيلم‌هاي قوي دربارة معرفي زندگي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم  و اهل‌بيت عليهم السلام  بسازند و توده‌هاي مردم به مطالعه در زندگي اين انوار الهي و عمل به سيرة آنان بپردازند.

 



[1]. سوره صفّ/8.

 

[2]. (اساطير الاولين)؛ سوره انعام/25.

 

[3]. (اضغاث احلام)؛ سوره انبياء/ 5.

 

[4]. (ام يقولون افتراه)؛ سوره احقاف/ 8.

 

[5]. (لو نشاء لقلنا مثل هذا)؛ سوره انفال/ 31.

 

[6]. (و جعلوا لله انداداً)؛ سوره ابراهيم/ 30.

 

[7]. (لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه)؛ سوره فصلت/ 26.

 

[8]. (و طعنوا فى دينكم)؛ سوره توبه/ 12.

 

[9]. (اتخذوا دينكم هزواً و لعباً)؛ سوره مائده/ 57.

 

[10]. (سعى‏ فى خرابها)؛ سوره بقره/ 114.

 

[11]. (يحرفون الكلم)؛ سوره نساء/46.

 

[12]. (و رهبانية ابتدعوها)؛ سوره حديد/ 27.

 

[13]. (يكتمون ما انزلنا من البيّنات)؛ سوره بقره/ 159.

 

[14]. (افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض)؛ سوره بقره/ 85.

 

[15]. (ولا تلبسوا الحق بالباطل)؛ سوره بقره/ 42.

 

[16]. (لا تغلوا فى دينكم)؛ سوره مائده/ 77.

 

[17]. (لا يزالون يقاتلونكم حتّى يردّوكم عن دينكم)؛ سوره بقره/ 217.

 

[18]. (وَإِن يُرِيدُواْ أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللهُ هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ)؛ سوره انفال/62.

 



:: موضوعات مرتبط: کشکول، مذهبی، ،

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 8 بهمن 1391


 


 

 

 

امام صادق علیه السلام و میراث عظیم علمی

مطالعهٔ سیره و تاریخ ائمه علیهم السلام و توجه به آثار فرهنگی كه از اهل بیت پیامبر علیهم السلام به ما رسیده است، نشان می دهد آن بزرگواران در تمام رشته های مورد نیاز علوم بشری تبحر داشته و داناترین اندیشمندان عصر خود بوده اند...

 

مطالعهٔ سیره و تاریخ ائمه علیهم السلام و توجه به آثار فرهنگی كه از اهل بیت پیامبر علیهم السلام به ما رسیده است، نشان می دهد آن بزرگواران در تمام رشته های مورد نیاز علوم بشری تبحر داشته و داناترین اندیشمندان عصر خود بوده اند؛ چرا كه دانش آنان متصل به علم رسول خدا صلی الله علیه و آله، و آن هم برگرفته از علوم بی پایان الهی بوده است.

امام علی علیه السلام در توصیف دانش آل محمد صلی الله علیه و آله می فرماید: «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ اَمْرِهِ وَ عَیبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْیلُ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ وَ جِبَالُ دِینِهِ؛ (1) آنان جایگاه سر خداوندی و پناهگاه فرمان الهی و مخزن علم خدا و مرجع حكم او و نگهبان كتابهای آسمانی و كوه های [همیشه استوار] دین خدایند..»
حضرت صادق علیه السلام نیز عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله را كانون حكمت و رحمت الهی دانسته، می فرماید: «نَحْنُ شَجَرَةُ النُبُوَّةِ وَ بَیتُ الرَّحْمَةِ وَ مَفَاتِیحُ الْحِكْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ؛ (2) ما [خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله] درخت نبوت و خانه رحمت و كلیدهای حكمت و سرچشمة دانش هستیم..»
علم و دانش اهل بیت علیهم السلام با هیچ فرد و گروهی قابل مقایسه نیست؛ زیرا علم محدود بشری هرگز نمی تواند به دانسته های عالی و معارف آسمانی پیشوایان معصوم علیهم السلام برسد.
جانشینان راستین رسول اكرم صلی الله علیه و آله همگی در عرصة علم و دانش سرآمد دانشمندان جهان و صاحبان علوم بی پایان بودند؛ چه اینكه هر كس علم را از معدن آن و سرچشمة دانش نگرفته باشد، علم محدودی دارد و مطمئناً راه به جایی نخواهد برد؛ اما اگر معارف الهی و انسانی را از باب علم و معدن حكمت الهی فرا گرفته باشد، به سرمایه ای پایان ناپذیر دست یافته است.
در این راستا، حضرت صادق علیه السلام یكی از مهم ترین اركان شیعه و بنیانگذار علوم مختلف مورد نیاز جامعة بشری می باشد. دانش پزشكی، كلام، فلسفه، تربیت، اخلاق، عرفان، حدیث، فقه، تفسیر، شیمی، تشریح، روان شناسی، حیوان شناسی، لغت، ادبیات، سیاست و حكومت، از جمله دانشهایی هستند كه پیشوای ششم به مشتاقان معارف آموخته است.
نظریات تفسیری امام صادق علیه السلام در همة كتابهای حدیثی و تفسیری بدون استثناء آمده است. «الاخلاق عند الامام الصادق علیه السلام» نوشتة محمد امین زین الدین، در بیان سخنان اخلاقی امام صادق علیه السلام؛ «فلسفة الامام الصادق» تألیف محمد جواد جزائری، در مسائل فلسفی و آراء آن امام؛ «الهیة و الاسلام» از سید هبة الدین شهرستانی، در اندیشه های نجومی و فلكی آن حضرت؛ «الامام الصادق ملهم الكیمیاء» از محمد یحیی هاشمی، در موضوع شیمی؛ «طب الامام الصادق علیه السلام» از حكیم نامدار جهان عرب، محمد خلیلی، در بیان رهنمودهای پزشكی امام ششم علیه السلام؛ «الصحیفة الصادقیه» تألیف باقر شریف قرشی، در دعاها و مناجات امام ششم علیه السلام و «الفائق فی اصحاب الصادق علیه السلام» در معرفی درس آموزان مكتب جعفری علیه السلام، نمونه هایی از دانش بی كران صادق آل محمد علیه السلام را به تشنگان كوثر زلال معارف عرضه كرده اند.
شیخ مفید دانشور نامدار شیعه در مورد عظمت علم و دانش امام صادق علیه السلام می گوید: «آن حضرت در عرصه فضل و دانش بر دیگران برتری یافته و اهل سنت، علوم و اطلاعات فراوانی از آن بزرگوار نقل كرده اند؛ آن قدر از علم و دانش وی نقل كرده اند كه با تمام شهرها منتقل شده و علم و دانش هیچ یك از اهل بیت علیهم السلام به اندازه وی مورد استفاده دیگران قرار نگرفته است.
مشتاقان علم و دانش از اطراف و اكناف برای كسب فیض و كمالات علمی به در سرای او شتافته اند و همچنین ناقلان آثار و گزارشگران علوم و اخبار به اندازة او از دیگران نقل نكرده اند و از هیچ یك از علماء اهل بیت علیهم السلام به اندازة آن حضرت احادیث نقل شده است. یكی از دلائل دانش بی كران آن حضرت، وجود چهار هزار نفر شاگرد است كه با نامها و مشخصاتشان در كتابهای رجالی ثبت شده اند..» (3)

رشته های مختلف علمی در دانشگاه جعفری
گزارشهای متعددی در دست است كه امام صادق علیه السلام شاگردان خود را بر حسب استعدادشان به تبحر در رشته های مختلف دانش هدایت می كرد. روایت زیر یكی از این گزارشها را به ما منعكس می كند و گواهی بر این مدعاست.
هشام بن سالم یكی از شاگردان ممتاز حضرت صادق علیه السلام می گوید: روزی به همراه عده ای از شیعیان امام صادق علیه السلام بودیم كه مرد دانشمندی از اهالی شام به محفل آن حضرت وارد شد. او به امام علیه السلام عرضه داشت: من شنیده ام كه تو در تمام رشته های علوم مهارت داری و هر پرسشیرا به راحتی پاسخ می دهی! آمده ام تا با تو مناظره و گفتگو كنم. امام فرمود: در چه موضوعی می خواهی مناظره كنی؟ او مناظره در علوم قرآنی را پیشنهاد كرد.
امام صادق علیه السلام به حمران فرمود: ای حمران! با این مرد در موضوعات علوم قرآنی مناظره كن! دانشمند شامی گفت: من با شخص شما می خواهم گفتگو كنم نه با حمران. امام فرمود: فرقی نمی كند، اگر در این مناظره بر حمران پیروز شوی، مثل این است كه بر من پیروز شده ای.
او با حمران مناظره آغاز كرد و آن قدر سؤال كرد تا اینكه خسته شد و حمران بدون درنگ و پشت سر هم به تمام سؤالات او پاسخ می داد. امام علیه السلام از شامی پرسید: او را چگونه یافتی؟ مرد شامی گفت: او مهارت عجیبی در این علم دارد؛ هر چه پرسیدم، با كمال توانایی و تسلط پاسخ گفت. امام به حمران فرمود: تو نیز از او بپرس و مرد شامی در اولین سؤال از پاسخ فرو ماند و ناتوانی در چهره اش پدیدار گردید.
عالم شامی سپس پیشنهاد مباحثه در ادبیات عرب را پیش كشید و امام صادق علیه السلام به شاگرد دیگرش، ابان بن تغلب اشاره كرد و او به نحو شایسته ای شامی را مغلوب كرد. او گفت: می خواهم در علم فقه بپرسم. امام صادق علیه السلام زراره را برای علم فقه برگزید و شامی از زراره بن اعین هم شكست خورد. او همچنین در مناظرة در علم كلام از مؤمن طق و در استطاعت از حمزة بن محمد طیار و در علم توحید و خداشناسی از هشام بن سالم و در موضوع مهم امامت از هشام بن حكم شكست خورد و ناتوان گردید.
امام صادق علیه السلام كه به همة این گفتگوها نظارت می كرد، از مهارت و دانش سرشار تربیت یافتگان مكتب خویش خوشحال شد و اظهار رضایت كرد. سپس توضیحاتی در كیفیت گفتگوی شاگردانش و رهنمودهایی به دانشمند شامی بیان كرد. مرد شامی كه عالمی خوش فكر و پاكدل بود، بعد از اینكه خود را با دریایی از علم و معرفت و اندیشه مقابل دید، حق را پذیرفت و از امام صادق علیه السلام در زمینة علمی استمداد طلبید و آن حضرت نیز او را به شاگردی هشام بن حكم مفتخر ساخت. (4)

قطره ای از دریا
«توحید مفضل» كه امروزه مشتاقان دانش جعفری به آن دست رسی دارند، نمونة روشن از احاطة آن حضرت به علوم گوناگون می باشد و خود قطره ای از دریاست. اساساً این اثر همانند یك معجزة علمی برای جهان تشنة علم و صنعت به حساب می آید؛ همچنان كه نهج البلاغة، صحیفة سجادیة این گونه است. توحید مفضل در كنار اطلاعات بی شماری كه از عالم طبیعت، آفرینش انسان و حیوان و سایر موجودات به خواننده گزارش می دهد، همانند قرآن كریم انسان را به سوی حقیقت رهنمون می سازد و وجود خدا را در وجود انسان و در متن زندگی او نشان می دهد.
امام صادق علیه السلام در آن صحیفة توحیدی به فلسفه و رازهای نهفته جهان هستی اشاره دارد و مشخص می كند كه به تمام اسرار آفرینش كاملاً احاطه دارد. آن حضرت همانند فیلسوفی متالّه، متكلمی زبردست، پزشكی ماهر، تحلیلگری قوی، تشریح كننده ای مو شكاف، كارشناسی برجستة در امور كشاورزی و درختكاری، حیوان شناسی عمق نگر، و آگاه ترین فرد در زمینة معدن، آب، فیزیك، شیمی، ریاضیات، هوا و فضا و نجوم از ریزه كاریها و رازهای شگفت انگیز عالم طبیعت پرده برمی دارد و در سطح فهم مخاطب سخن می گوید. (5)
و در پدیده های مختلف آسمان و زمین، وجود آفریدگار را گوشزد می كند.
توحید مفضل تفسیر این آیة قرآن است كه فرمود: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی اَنْفُسِهِمْ حَتَّی یتَبَینَ لَهُمْ اَنَّهس الْحَقُّ اَوَلَمْ یكْفِ بِرَبِّكَ اَنَّهُ عَلَی كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ»؛ (6) «به زودی نشانه های روشن خود را در اطراف هستی و در وجودشان به آنان نشان خواهیم داد تا برای آنان آشكار گردد كه او حق است. آیا كافی نیست كه پروردگارت بر همه چیز گواه است؟»
مهم ترین امتیاز گزارشهای علمی امام صادق علیه السلام از اسرار هستی، این است كه به همراه ارائه نكات علمی و تحقیقی، درس توحید و خداشناسی و هدایت انسان به سوی حق را مد نظر قرار می دهد و همانند كلام وحی افراد را به تدبر و تحقیق و تفكر در صنع الهی دعوت می كند. در اینجا مطلبی را در موضوع هوا از توحید مفضل می خوانیم:
«از همین هوا و مصالح نهفتة آن درس عبرت بگیر! هوا عامل حیات این بدنهاست و با تنفس و گرفتن آن از خارج باعث حیات درون جسم می گردد. صداها را از فاصله های بسیار دور می رساند و بوهای خوش را از جایی به جای دیگر حمل می كند. نمی بینی از جانبی كه باد می آید، بویی می آید؟ صدا نیز این گونه است. هوا گرم و سرما را كه به سود عالم است، می پذیرد. باد وزنده نیز از جنس هواست. باد بدنها را خنك می كند، ابرها را از جایی به جای دیگر می برد تا متراكم شود، باران دهد و بهره اش شامل همه گردد. آن گاه كه بارید، باد ابرها را می پراكند، درختها را آبستن می كند، كشتیها را در حركت می اندازد، غذاها را لطیف و خوردنی می گرداند، آب را سرد و آتش را افروخته می سازد، چیزهای تر را می خشكاند و هر چیزی را در روی زمین زنده می كند. اگر باد نبود، رویندگان پژمرده می شدند، جانوران می مردند و همه چیز تفتیده و فاسد می شد..» (7)

دانش پزشكی
پیشوای صادق شیعیان در عرصة دانش پزشكی، سخنان ارزنده ای به دوستداران علم و كمال عرضه كرده است كه امروزه بعد از گذشت قرنها و كشف رشته های مختلف علم پزشكی، صحت و برتری نظرات آن سرچشمه دانش به روشنی معلوم می شود. در اینجا به برخی از توصیه های بهداشتی و پزشكی آن حضرت می پردازیم:
امام صادق علیه السلام فرمود: «فِی السِّوَاكِ اثْنَتَا عَشْرَةَ خَصْلَةً هُوَ مِنَ السُّنَّةِ وَ مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ وَ مَجْلَاةٌ لِلْبَصَرِ وَ یرْضِی الرَّبَّ وَ یذْهَبِ بِالْبَلْغَمِ وَ یزِیدُ فِی الْحِفْظِ وَ یبَیضُ الْاَسْنَانَ وَ یضَاعِفُ الْحَسَنَاتِ وَ یدْهَبُ بِالْحَفْرِ وَ یشُدُّ اللَّثَةَ وَ یشَهِّی الطَّعَامَ وَ تَفْرَحُ بِهِ الْمَلَائِكَةُ؛(8)در مسواك كردن دوازده امتیاز و فائده هست: از سنت [و شیوه رسول اكرم صلی الله علیه و آله] می باشد، دهان را پاكیزه می كند، چشم را جلاء می دهد [و روشن می كند] ، خداوند را راضی می سازد، بلغم را از میان می برد، حافظه را تقویت می كند، دندانها را سفید می گرداند، حسنات [و پاداشهای اخروی] را افزون می سازد، حفره ها [ی دندان] را پر می كند، لثه ها را محكم می گرداند، اشتها به غذا را افزون می سازد و فرشتگان آسمان به وسیله آن خوشحال می شوند..»
از دیر زمان، انسانها برای نظافت و پاكیزگی بدن همواره از انواع شوینده ها بهره گرفته اند. امام صادق علیه السلام برای شستن سر، شوینده های طبیعی را توصیه می كند و می فرماید: «غَسْلُ الرَّأْسِ بِالْخِطْمِی اَمَانٌ مِنَ الصُّدَاعِ وَ بَرَاءَةٌ مِنَ الْفَقْرِ وَ طَهُورٌ لِلرَّأْسِ مِنَ الْحَزَازِ؛ (9) شستن سر با گل خطمی از سردرد جلوگیری می كند و انسان را از فقر دور می سازد و سر را از شوره پاك می كند..»

مناظره با حاذق ترین پزشك عصر
امام صادق علیه السلام در مناظره ای كه در دربار منصور دوانقی با یك پزشك معروف هندی انجام داد، سخنانی در باره دانش پزشكی و اسرار بدن انسان یادآور، شده كه طبیب هندی اظهار ناتوانی و بی اطلاعی كرد. امام در آغاز سخن، كلام معروف پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را كه مهم ترین راز بیماریهای انسان در آن مطرح شده، بیان كرد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «اِعْلَمْ اَنَّ الْمِعْدَةَ بَیتُ الدَّاءِ وَ الْحِمْیةُ هِی الدَّوَاءُ؛ بدان كه معده كانون هر بیماری است و پرهیز موجب درمان است..» آن گاه امام علیه السلام از پزشك بزرگ آن عصر سؤالات فراوانی كرد و او همه را با جملة «نمی دانم» پاسخ گفت و از امام تقاضا كرد كه جواب آن همه سؤال پزشكی و رازهای شگفت انگیز بدن انسان را بیان كند. امام صادق علیه السلام نیز همه را برای وی توضیح داد. طبیب هندی كه داناتر از خود در دانش طب، كسی را سراغ نداشت، خود را در مقابل عظمت دانش امام، خیلی ضعیف و حقیر احساس كرد و تمام سخنان امام صادق علیه السلام از عمق جان پذیرفته و سپس به شهادتین اقرار نموده، به دانش سرشار امام علیه السلام اعتراف كرد. (10)

هیئت و زمین شناسی
امام جعفر صادق علیه السلام در باره علم زیست شناسی نكته های ظریفی دارد. آن حضرت در پاسخ فردی كه بر وجود خداوند متعال برهان قاطع و دلیل روشنی می خواست، از هر زمینه ای دلیل آورد، از جمله به حركت كرة زمین اشاره كرد و فرمود: «وَ تَحَرُّكُ الْاَرْضِ وَ مَنْ عَلَیهَا؛ (11) حركت زمین و آنچه كه در روی كرة زمین است [یكی از نشانه های متقن وجود خداوند است] ..»
امام در توحید مفضل در مورد حركت وضعی و انتقالی زمین سخن می گوید و به كروی بودن آن نیز اشاره دارد. آن حضرت همچنین به مفضل بن عمر فرمود: «در آفرینش زمین و در شكل و هیئت آن دقت كن! زمین برای زندگی بشر چنان آرام است كه گویی هیچ حركتی ندارد و ساكن و آرام است. مردم می توانند بر روی آن در رفع نیازهایشان بكوشند، آرام بشینند و به راحتی بخوانید. اگر زمین برای مردم لرزان و ناآرام بود، مردم قادر به ساخت بنا و انجام كارهای روزمرّه خود نبودند و اگر زمین برای آنان لرزشی داشت، زندگی در كامشان تلخ می شد و یكی از مهم ترین حكمتهای زمین لرزه ها هشدار به مردم است كه از گناه و فساد اجتناب كنند و ناتوانی خود را در مقابل آفریدگار احساس كنند..» (12)

نظرات اقتصادی
امام صادق علیه السلام در عرصه اقتصاد نیز رهنمود هایی به مردم عرضه داشته است. از منظر آن بزرگوار، فعالیتهای اقتصادی می تواند زمینه ساز كمالات و فضائل انسانی باشه و نیز اندیشه های اقتصادی با انگیزه های مقدس برای هر مسلمانی ضروری می باشد. امام در این باره فرمود: «لَا خَیرَ فِی مَنْ لَا یحِبُّ جَمْعَ الْمَالِ مِنْ حَلَالٍ یكُفُّ بِهِ وَجْهَهُ وَ یقْضِی بِهِ دَینَهُ وَ یصِلُ بِهِ رَحِمَهُ؛ (13) كسی كه از راه حلال و به انگیزه حفظ آبرو و اداء قرض و رسیدگی به خانواده و فامیل، به دست آوردن مال را دوست نداشته باشد، در او هیچ گونه خیری نیست..»
آن گرامی بر این باور تأكید می كرد كه فعالیتهای اقتصادی افزون بر منافع مادی و دنیایی، انسان را به سوی بهره ها و پاداش های معنوی سوق می دهد. عبدالله بن ابی یعفور می گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم كه مردی از حضرت پرسید: به خدا قسم! ما به دنبال دنیا می رویم و دوست داریم آن را به دست آوریم. امام علیه السلام فرمود: تو می خواهی با دنیا طلبی و كسب درآمد چه كنی؟ او گفت: می خواهی نیازهایم را بر طرف سازم، به خانواده ام رسیدگی كنم، صدقه و احسان بدهم و حج و عمره انجام دهم. امام صادق علیه السلام فرمود: «لَیسَ هَذَا طَلَبَ الدُّنْیا هَذَا طَلَبُ الْآخِرَةِ؛ (14) اینكه دنیاطلبی نیست، این عمل [با این انگیزه] به دنبال آخرت رفتن است..»

فقه و اجتهاد
ششمین ستارة آسمان ولایت، شاگردان ممتاز خود را به اجتهاد و تفقه در دین دعوت می كرد و به آنان می فرمود: «اِنَّمَا عَلَینَا اَنْ نُلْقِی اِلَیكُمُ الْاُصُولَ وَ عَلَیكُمْ اَنْ تُفَرِّعُوا؛ (15) همانا بر ماست كه اصول كلی احكام شرع را به شما بیان كنیم و بر شماست كه فروعات [شرعی] را [طبق آن اصول] به دست آورید..»
آن حضرت برای حل مشكلات جامعه در عصر غیبت می اندیشید و برای مردم مسلمان كه از امام خود دورند و دست رسی به حجت خدا ندارند، تقلید و پیروزی از مجتهدان و فقیهان جامع الشرائط را سفارش می كرد. در حقیقت امام صادق علیه السلام در پرورش و شكوفایی علم فقه تلاش فراوان می كرد. آن حضرت در مورد شرائط یك فقیه كامل و جایگاه او می فرمود: «مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالَنَا وَ عَرَفَ اَحْكَامَنَا فَلْیرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَاِنِّی قَدْ جَعَلْتَهُ عَلَیكُمْ حَاكِماً فَاِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ یقْبَلْهُ مِنْهُ فَاِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَینَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ؛ (16) هر كسی كه از میان شما حدیث ما را روایت و در حلال و حرام ما دقت كند و احكام ما را بشناسد، پس باید او را به عنوان حاكم و [مجتهد] بپذیرند كه من وی را بر شما حاكم قرار می دهم. هر گاه طبق نظر ما حكم كرد و [كسی] آن را از او نپذیرفت همانا كه حكم خدا را سبك شمرده و فرمان ما را رد كرده است و رد كننده ما، رد كننده بر خدا می باشد..»

علم شیمی
یكی از علومی كه از محضر پیشوای ششم نشأت گرفته و بعداً در سایر مناطق رشد و توسعه یافته، علم شیمی است. از آنجائی كه امام صادق علیه السلام هر دانشی را به اهل آن می آموخت و شایستگی و استعداد افراد را معیار تعلیم علوم قرار می داد، علم شیمی را به شاگرد شایسته و ممتاز خود، جابر بن حیان كوفی آموخت. او در این علم مهارت یافت و به پدر شیمی مرسوم گردید جابر بن حیان چنان در این عرصه درخشید و تعالیم صادق آل محمد علیه السلام را به دنیا عرضه كرد كه پیشرفت علوم و تكنولوژی جهان غرب امروزه مدیون اندیشه های اوست.
قاضی جمال الدین بن القفطی در این مورد می نویسد: «جابر بن حیان كوفی در علوم طبیعی به ویژه در صنعت شیمی، كمال مهارت را داشت. او در این زمینه، تألیفات متعددی دارد و 22 رسالة عربی از وی به یادگار مانده است. جابر علاوه بر علم شیمی، در علوم فلسفی و عرفانی و علم هیئت و ریاضیات نیز اطلاعات وسیعی داشته است..» (17)

او پدر شیمی جدید و از بنیان گذاران این علم است. در حقیقت جابر سند افتخار شرق بر جهان غرب محسوب می شود و این افتخار و برتری همواره باقی خواهد ماند. آثار وی برای همیشه برتری شرقیها را بر غربیها ثابت می كند

جرجی زیدان گفته است: «جابر بن حیان از تربیت یافتگان ممتاز مكتب امام جعفر صادق علیه السلام آنچه مایة شگفتی است، اینكه اروپائیان در شناخت و نشر اندیشه های وی بیشتر از مسلمانان و جهان عرب كوشیده اند و در موضوع جابر بن حیان كتابهای متعددی منتشر ساخته اند؛ چرا كه می گویند: او پدر شیمی جدید و از بنیان گذاران این علم است. در حقیقت جابر سند افتخار شرق بر جهان غرب محسوب می شود و این افتخار و برتری همواره باقی خواهد ماند. آثار وی برای همیشه برتری شرقیها را بر غربیها ثابت می كند..» (18)
ابن ندیم به آثار جابر بن حیان در موضوعات فلسفه، صنایع و حرفه های مختلف، كتابهای پزشكی، فلسفه، هیئت و دعا و موعظه اشاره كرده است.
امروزه تألیفات جابر بن حیان در كتابخانه های مهم دنیا نگهداری می شود. نسخه ای از كتاب «الخواص الكبیر» در موزة انگلستان و نسخه ای از كتاب «الاحجار» در كتابخانه ملی پاریس موجود است. معروف ترین كتاب وی، مجموعة كامل اسرار طبیعت است كه بار اول در سال 1490 م. به چاپ رسید و در سال 1668 به انگلیسی و در سال 1672 به فرانسه ترجمه گردید. كتاب «السموم و رفع مضارها» با تحقیق و ترجمة دكتر سیكال به زبان آلمانی چاپ شده است. (19) او همة این مهارتةا و فنون مختلف را از محضر حضرت صادق علیه السلام به دست آورده بود.
ابن فلكان در شرح حال امام صادق علیه السلام می گوید: «او یكی از پیشوایان دوازده گانه مذهب امامیه و از برجستگان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است كه به خاطر راستگویی در گفتار به لقب «صادق» موسوم گردیده است. فضل و كمال او روشن تر از آن است كه به وصف آید. یكی از رشته های دانش وی صنعت شیمی است و شاگرد ممتازش ابوموسی جابر بن حیان آموخته های خود را از آن بزرگوار با پانصد عنوان و در هزار ورق به رشتة تحریر درآورده است كه همه برگرفته از گفتارهای جعفر صادق علیه السلام می باشد..» (20)


علم حدیث
آثار به جای مانده در زمینه حدیث از امام صادق علیه السلام بیشتر از سایر معصومین علیهم السلام است.
هیچ كتاب فقهی و حدیثی و تفسیری شیعه خالی از كلام امام صادق علیه السلام نمی تواند باشد. شاید از اینكه مذهب شیعه را جعفری نامیده اند، در این باشد كه آن حضرت فرصت بیشتری برای تدوین و ارائه اندیشه های ناب اهل بیت علیهم السلام داشته است.
امام صادق علیه السلام در حوزة علم حدیث و آیات الاحكام و فقه بیشترین فرصت را یافته و توسط چهار هزار نفر از شاگردان خود تفكرات شیعی را به اقصا نقاط عالم منتشرساخته است. هر یك از شاگردان آن حضرت نیز خود خدمات بزرگ فرهنگی و علمی را در مناطق مختلف عهده دار شده و حتی رهبران برجستة اهل سنت همانند مالك بن انس، ابو حنیفه، سفیان ثوری، ابن شبرمه قاضی و فقیه نامدار كوفه، ابن ابی لیلی، عمرو بن عبید معتزلی، عمر بن مقدام نیز در عرصة حدیث وفقه از محضر آن گرامی بهره مند شده اند.
ابوحنیفه از محضر امام صادق علیه السلام بهره های فراوانی برده بود و بارها می گفت: «لَوْ لَا السَّنَتَانِ لَهَلَكَ النُّعْمَانُ؛ (21) اگر آن دو سال [كه نزد امام صادق درس خواندم] نبود، نعمان بن ثابت (ابوحنیفه) هلاك می شد..»
ابوالحجاج مزی در «تهذیب الكمال» و شمس الدین ذهبی در «سیر اعلام النبلاء» این جملة معروف ابو حنیفه را یاد آور شده اند كه «مَا رَأَیتُ اَحَداً اَفْقَهُ مِنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ؛ (22) من كسی را فقیه تر [و داناتر] از جعفر محمد ندیدم..»

تفسیر علوم قرآنی
پیشوای ششم در وادی تفسیر كلام خداوند از هیچ كوششی دریغ نمی كرد. آن حضرت علاوه بر تبین و توضیح صحیح معانی آیات قرآن، از هر گونه لغزش و خطا نیز جلوگیری می كرد. امام صادق علیه السلام در مورد اهمیت آیات قرآن می فرمود: «اِنَّ اللَّهَ اَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیانَ كُلِّ شَیءٍ حَتَّی وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ شَیئَاً یحْتَاجُ الْعِبَادُ اِلَیهِ اِلَّا بَینَهُ لِلنَّاسِ؛ (23) خداوند متعال در قرآن همه چیز را بیان كرده است تا آنجا كه به خدا قسم! هیچ چیزی را كه بندگان به آن نیاز دارند، فرو گذاری نكرده و [تمام احكام] آن را برای مردم بیان كرده است..»
امام ششم خود همواره قرآن تلاوت می كرد، به آداب و قواعد تلاوت اهمیت می داد و آن را به دیگران می آموخت. به حفظ كردن، آموزش دادن و عمل به آیات الهی نیز توصیه می كرد. پایبند بودن به احكام و دستورات قرآن را به شدت تأكید می كرد و می فرمود: «وَ احْذَرْ اَنْ تَقَعَ مِنْ اَقَامَتِكَ حُرُوفَهُ فِی اِضَاعَةِ حُدُودِهِ؛ (24) بپرهیز از اینكه در راه اقامة حروف [و دقت درعبارات] قرآن حدود و احكام آن را ضایع كنی!»
از پیشوای صادق شیعیان در علم تفسیر و سایر علوم قرآنی آن قدر حدیث و روایت به یادگار مانده است كه هیچ تفسیر و حدیث شیعی را نمی توان از آن خالی دید.


1)- نهج البلاغة، خطبة دوم.
2)- بصائر الدرجات، ص 77.
3)-ارشاد مفید، ص 525.
4)- رجال كشی، ص 275.
5)- توحید مفضل، ص 29.
6)- فصلت / 53.
7)- توحید المفضل، ص 141؛ بحارالانوار، ج 3، ص 119؛ ترجمة توحید مفضل، ص 130.
8)- الكافی، ج 6، ص 496.
9)-وسائل الشیعة، ج 2، ص 61.
10)- بحارالانوار، ج 10، ص 205؛ علل الشرائع، ج 1، ص 98.
11)- الاحتجاج، ج 2، ص 338.
12)- توحید مفضل، ص 131 و 132.
13)- الكافی، ج 5، ص 72.
14)- وسائل الشعیة، ج 17، ص 34.
15)- همان، ج 27، ص 61؛ اعلام الهدایة، ج 8، ص 240.
16)-تهذیب الاحكام، ج 6، ص 218.
17)- تاریخ الحكماء القفطی، ص 221 و 662.
18)- معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 328، به نقل از مجلة الهلال.
19)- شاگردان مكتب ائمه علیهم السلام، ج 1، ص 295.
20)- روضات الجنات، ج 2، ص 218.
21)- المراجعات، ص 15.
22)- تهذیب الكمال، ج 5، ص 79؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 257.
23)- تفسیر قمی، ج 2، ص 451.
24)- مصباح الشریعة، ص 28.



:: برچسب‌ها: حیات علمی امام صادق,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در یک شنبه 8 بهمن 1391


عکس امام رضا



:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در پنج شنبه 21 دی 1391




:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: عکس امام رضا,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در پنج شنبه 21 دی 1391


پیامک ویزه شهادت امام رضا

 

پیامکهای مذهبی

پیامکهای ویژه شهادت امام رضا علیه السلام

 

 

امروز، عمارت بلند آوازه توس، غربت است و بر بالاى این بناى شهیر، کبوترى نیست که نالان نباشد. بر بالاى این بناى غریب، آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است.





عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا
    در میان حجرۀ در بسته، می‌زد دست و پا
    گه، جوادش را، گهی معصومه، را می‌زد صدا
    داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد
    
    بیا از مدینه ای نور چشمان ترم
    بین که از زهر جفا پاره شد این جگرم
    چشم من مانده به در کجایی ای جواد من
    ای عزیز دل من بیا برس به داد من
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    شب شهادت مولای مهرپرور ماست
    کسی که سایه لطفش پناهِ کشور ماست
    شب شهادت هشتم امام معصوم است
    که آستانه او قبله گاه باور ماست
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست
    دل آتش‌زده‌ام، شمع عزاخانه تـوست
    جگر سوخته، خاکستر پروانه تـوست
    شعله‌های دلم از آه غریبـانه تـوست
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    ای غریب خراسان سیدی یا رضاجان
    داغ تو بر دل ما چشم ما بر تو گریان
    سینه‌ات پر شراره دیده‌ات پر ستاره
    هم غمت بی‌شماره هم جگر پاره پاره
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    ای آنکه تو در غربت سر به گریبان داری
    در خلوت خود شبها شام غریبان داری
    از تربت تو عیسی، اکسیر شفا دارد
    موسای کلیم اینجا، دستی به دعا دارد
    شهادت امام رضا(علیه السلام) تسلیت باد

    ای امام الرئوف! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.

    سلام بر تو ای عصمت هشتم! کوچه های توس، هنوز بوی عطرآگین تو را می دهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند.

    سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.

    السلام علیک یا امام الرئوف!
    سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
    امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.

    زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی ؟
    بی پناهم ، خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی ؟
    گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم
    ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی ؟
    من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام
    هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی

    هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
    یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
    حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
    آنجا برای عشق شروعی مجدد است

    امروز که سر بر حرمت می آیم
    انگار تمام عشق کامل شده است
    ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند
    دل کندن از این ضریح مشکل شده است
    
    بر در دوست به امید پناه آمده‎ایم
    همره خیل غم و حسرت و آه آمده‎ایم
    چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان
    لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ‎ایم

    من كیستم گدای تو یا ثامن الحجج
    شرمنده عطای تو یا ثامن الحجج
    بالله نمی روم بر بیگانگان به عجز
    تا هستم آشنای تو یا ثامن الحجج

    با نام رضا به سینه ها گل بزنید
    با اشك به بارگاه او پل بزنید
    فرمود كه هر زمان گرفتار شدید
    بر دامن ما دست توسل بزنید

    مرغ دلم شور و نوا می کند
    ذکر علی بن موسی الرضا می کند
    می پرد و می رود از سینه ام
    آه که عشق تو چها می کند

    السلام علیک یا امام الرئوف!
    سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
    امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.
    ما و او ـ هر دو ـ داغدار خورشیدی هستیم که غروب می کند.
    سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.

    امروز، عمارت بلند آوازه توس، غربت است و بر بالاى این بناى شهیر، کبوترى نیست که نالان نباشد. بر بالاى این بناى غریب، آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است.

    اى ضامن هر چه نیاز و اى امام رئوف! ما خود را به پنجره نگاه تو آویخته ایم و چشم هاى آغشته به رازمان را به ضریح تو دوخته ایم. ما را از سقاخانه لطفت سیراب کن.

    دلش درياي خون، چشمش به در بود
    اميدش ديدن روي پسر بود
    پدر مي‎ گشت قلبش پاره پاره
    پسر مي‎ کرد بر حالش نظاره
    پدر چون شمع سوزان آب مي شد
    پسر هم مثل او بي‎تاب مي شد
    پسر از پرده ‎ي دل ناله سر داد
    پدر هم جان در آغوش پسر داد

    کعبه ‎ي اهل ولاست صحن و سراي رضا
    شهر خراسان بُوَد کرب و بلاي رضا
    در صف محشر خدا مشتري اشک اوست
    هر که در اينجا کند گريه براي رضا
    از در باب الجواد مي شنوم دم به دم
    يا ابتاي پسر، وا ولداي رضا
    
    خراسان مي‎دهد بوي مدينه
    خراسان کوه غم دارد به سينه
    خراسان را سراسر غم گرفته
    در و ديوار آن ماتم گرفته
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد.

    ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب
    از غربت آن غریب کن یاد امشب
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد

    گرفته ام به سر دست های خود جان را
    نشان دهید به من جاده خراسان را
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد

    در میان حجره یا رب کیست غوغا می کند
    شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا می کند
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد

    امام الرضا به حجره غریبانه جان سپرد
    او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد
    شهادت امام رضا (علیه السلام) تسلیت باد.

    اى غریب ترین غریب ها؛ قلب تو رأفتى به توان بى نهایت است؛ پس طفل هاى بى پناه حاجت ما را دریاب و شفاعتمان را بپذیر.

    یا امام رضا! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.
 
    یا امام رضا! امروز، تنها نه خیابان هاى خراسان که تمام رگ هاى عاشقانت، به گلدسته و رواقت ختم مى شود.

  یا امام رضا!حنجره نورانى ات، جرعه نوش سم ستم سیه دلان مى شود و طنین هق هق زائرانت تا قیامت، گلوى سوخته ات را یاد مى کند
.

 



:: برچسب‌ها: پیامک :امام رضا,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در پنج شنبه 21 دی 1391


ده ويژگي اخلاقي امام مجتبي‏ علیه‏ السلام

 

ابوالفضل هادي منش

 

 

 

 

قرآن، حديث و سيره معصومان علیهم السلام برترين منابع شناخت معارف اسلام اند.
پيشوايان پاك دين علیهم السلام به دليل بهره مندي از ويژگي عصمت و دوري از عصيان و اشتباه، برترين مربيان اخلاق براي انسان، به ويژه براي دوستداران و پيروان خود به شمار مي روند. ايشان، بهترين الگوي اخلاقي به دور از هر گونه كژي براي انسان اند. نوشتار حاضر، رهاوردي است از بررسي 12 ويژگي اخلاقي امام مجتبي علیه السلامكه در آستانه ولادت آن امام همام به خوانندگان گرامي تقديم مي شود.
1. عبادت
امام صادق علیه السلام در بيان حال معنوي ايشان مي فرمود: امام مجتبي علیه السلام عابدترين مردم زمان خود بود. بسيار حج به صورت پياده و گاه با پاي برهنه به جاي مي آورد. هميشه او را در حال گفتن ذكر مي ديدند و هر گاه آيه يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» را مي شنيد، پاسخ مي گفت: لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْك» (خداوند! گوش به فرمان توام.)
(1)
آن امام همواره در قنوت نمازش، بسيار دعا مي كرد و خدا را اين گونه مي خواند: اي پناهگاه درماندگان! فهمها در درك تو حيران و دانشها در برابر تو ناتوان و نارساست. تو پروردگار زنده و قيّومي كه جاودانه است. تو خود مي بيني آنچه را كه مي داني و در آن كار، دانا و بردبار هستي. تو بر آشكار ساختن هر پنهان، قدرت داري و مي تواني از انجام هر كاري جلوگيري كني؛ بدون آنكه در تنگنا واقع شوي. بازگشت همه چيز به سوي توست؛ همان سان كه آغاز آن از خواست تو سرچشمه مي گيرد. تو آگاهي از آنچه در سينه ها پنهان مي دارند. آنچه را خواسته اي اجرا شده است. آنچه را در خزانه غيب خودت بوده بر عقلها واداشته اي تا هر كه نابود شود، از روي دليل آن كار نابود شود و هر كه زنده شود، از روي دليل زنده شود. به راستي كه تو شنوا و دانايي و يكتا و بينايي.
بارخدايا! تو خود مي داني كه من از تلاش خود فروگذار نكرده ام تا هنگامي كه برش تيغم از ميان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پيروي كردم (صبر كردم) تا جلوي اين دشمن سركش و ريختن خون شيعيان را بگيرم تا اينكه حفظ كردم آنچه را اولياي من حفظ كردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهي رفتم كه مي خواستند و هيچ نگفتم تا ياري تو فرا برسد كه تو تنها ياور حق و بهترين پشتيبان آن هستي؛ گرچه اين ياري تأخير افتد و نابود شدن دشمن اندكي به درازا كشد.»
(2)

2. ترس از خدا
هرگاه امام مجتبي علیه السلام وضو مي گرفت، تمام بدنش از ترس خدا مي لرزيد و رنگ چهره اش زرد مي شد. وقتي از او در اين باره مي پرسيدند، مي فرمود: بنده خدا بايد وقتي براي بندگي به درگاه او، آماده مي شود، از ترس او رنگش تغيير كند و اعضايش بلرزد.»
(3)
هرگاه براي نماز به مسجد مي رفت، كنار در مي ايستاد و اين گونه زمزمه مي كرد: إِلَهِي ضَيْفُكَ بِبَابِكَ يَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاكَ الْمُسِي ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدِي بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ يَا كَرِيم؛
(4) خدايا! مهمانت به درگاهت آمده است. اي نيكوكردار! بدكار به نزد تو آمده است. پس از زشتي و گناهي كه نزد من است به زيبايي آنچه نزد توست، درگذر؛ اي بخشاينده!»
امام صادق علیه السلام فرمود: كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ بَكَى وَ إِذَا ذَكَرَ الْعَرْضَ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشَى عَلَيْهِ مِنْهَا وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ إِذَا ذَكَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِيمِ وَ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّار؛
(5) وقتي (امام حسن علیه السلام) به ياد مرگ مي افتاد مي گريست. هرگاه به ياد قبر مي افتاد، گريه مي كرد. وقتي به ياد قيامت مي افتاد، ناله مي كرد، هرگاه به ياد گذشتن از [پل] صراط مي افتاد، مي گريست. هرگاه به ياد عرضه اعمال بر خداوند مي افتاد، ناله اي مي كرد و از هوش مي رفت. وقتي به نماز مي ايستاد، بدنش در مقابل پروردگارش مي لرزيد. هرگاه بهشت و دوزخ را به ياد مي آورد، مانند مارگزيده، مضطرب مي شد و از خدا بهشت را مي خواست و از آتش جهنم به او پناه مي برد.»
هنگامي كه آثار مرگ در چهره اش آشكار شد، او را ديدند كه مي گريد. پرسيدند: چرا مي گرييد؛ در حالي كه مقام والايي نزد خدا و رسولش داريد و پيامبر صلی الله علیه وآله آن سخنان والا گهر را درباره ی شما فرموده است؛ شما كه بيست مرتبه پياده، حج به جاي آورده و سه بار همه داراييهاي خود را در راه خدا تقسيم كرده ايد؟» در پاسخ مي فرمود: إِنَّمَا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّة؛
(6)به دو دليل مي گريم: از ترس روز قيامت و از دوري دوستانم.»

3. همنشيني با قرآن
آن بزرگوار، صوتي زيبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از كودكي به نيكي مي دانست. همواره پيش از خوابيدن، سوره كهف را تلاوت مي كرد و سپس مي خوابيد. گفته اند در دوران زندگاني پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله، شخصي وارد مسجد شد و از كسي درباره ی تفسير شاهد و مشهود
(7) پرسيد؛ آن مرد پاسخ داد: شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه.» از مرد ديگري پرسيد؛ ولي او گفت: شاهد روز جمعه و مشهود روز عيد قربان است.»
سپس نزد كودكي رفت كه گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد: أَمَّا الشَّاهِدُ فَمُحَمَّدٌ صلی الله علیه وآله وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَيَوْمُ الْقِيَامَةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً؛
(8) شاهد محمد صلی الله علیه وآله رسول خدا و مشهود روز قيامت است؛ مگر نخوانده اي كه خداوند [درباره رسولش] مي فرمايد: اي پيامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستاديم.»
و نيز درباره قيامت مي فرمايد: ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُود»؛
(9) آن روز، روزي است كه مردم را براي آن گرد مي آورند و روزي است كه (جملگي در آن) حاضر مي شوند.»
راوي داستان مي گويد كه پرسيدم: فردي كه اول پاسخ داد كه بود؟» گفتند: ابن عباس.» پرسيدم: دومي كه بود؟» گفتند: ابن عمر.» سپس گفتم: آن كودك كه از همه بهتر و درست تر پاسخ داد كه بود؟» گفتند: او حسن بن علي بن ابي طالب بود».
(10)
آن امام بزرگوار در خانه اي تربيت يافته بود كه كلام خدا پيوسته سخن آغاز و انجام آن بود؛ در خانه اي كه پدر آن نخستين گرد آوردنده قرآن و اهل خانواده بهترين عمل كنندگان به آيات آن بودند.

4. مهرباني
مهرباني با بندگان خدا از ويژگيهاي بارز ايشان بود. اَنس مي گويد كه روزي در محضر امام بودم. يكي از كنيزان ايشان با شاخه گلي در دست وارد شد و آن را به امام تقديم كرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهرباني فرمود: برو تو آزادي!» من كه از اين رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: اي فرزند رسول خدا! اين كنيز، تنها يك شاخه گل به شما هديه كرد، آن گاه شما او را آزاد مي كنيد؟!» امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها»؛
(11) هر كس به شما مهرباني كرد، دو برابر او را پاسخ گوييد.» سپس امام فرمود: پاداش در برابر مهرباني او نيز آزادي اش بود.» (12)
امام، همواره، مهرباني را با مهرباني پاسخ مي گفت؛ حتي پاسخ وي در برابر نامهرباني نيز مهرباني بود؛ همچنان كه نوشته اند، امام گوسفند زيبايي داشت كه به آن علاقه نشان مي داد. روزي ديد گوسفند، خوابيده است و ناله مي كند. جلوتر رفت و ديد كه پاي آن را شكسته اند. امام از غلامش پرسيد: چه كسي پاي اين حيوان را شكسته است؟» غلام گفت: من شكسته ام.» حضرت فرمود: چرا چنين كردي؟» گفت: براي اينكه تو را ناراحت كنم.» امام با تبسّمي دلنشين فرمود: ولي من در عوض، تو را خشنود مي كنم و غلام را آزاد كرد.»
(13)
همچنين آورده اند، روزي امام، مشغول غذا خوردن بودند كه سگي آمد و برابر حضرت ايستاد. حضرت، هر لقمه اي كه مي خوردند، يك لقمه نيز جلوي آن مي اندختند. مردي پرسيد: اي فرزند رسول خدا! اجازه دهيد اين حيوان را دور كنم.» امام فرمود: دَعْهُ إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَكُونَ ذُو رُوحٍ يَنْظُرُ فِي وَجْهِي وَ أَنَا آكُلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ؛
(14) نه رهايش كنيد! من از خدا شرم مي كنم كه جانداري به صورت من نگاه كند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم.»


5. گذشت
امام بسيار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم ديگران چشم پوشي مي كرد. بارها پيش مي آمد كه واكنش حضرت به رفتار ناشايست ديگران، سبب تغيير رويه فرد خطاكار مي شد.
در همسايگي ايشان، خانواده اي يهودي مي زيستند. ديوار خانه يهودي، شكافي پيدا كرده بود و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ كرده بود. فرد يهودي نيز از اين جريان آگاهي نداشت تا اينكه روزي زن يهودي براي درخواست نيازي به خانه آن حضرت آمد و ديد كه شكاف ديوار سبب شده است كه ديوار خانه امام نجس شود. بي درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد يهودي نزد حضرت آمد و از سهل انگاري خود پوزش خواست و از اينكه امام، در اين مدت سكوت كرده و چيزي نگفته بود، شرمنده شد.
امام براي اينكه او بيش تر شرمنده نشود، فرمود: از جدم رسول خدا صلی الله علیه وآله شنيدم كه به همسايه مهرباني كنيد.» يهودي با ديدن گذشت، چشم پوشي و برخورد پسنديده ايشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ايشان خواست تا آنان را به دين اسلام درآورد.
(15)
همچنين داستان مشهوري است كه درباره گذشت امام از بي ادبي مردي شامي است. خود آن شخص مي گويد كه به مدينه رفته بودم. مردي را ديدم كه بر مركبي گران قيمت سوار شده و لباسهاي نفيسي پوشيده بود. از شكوه او خوشم آمد. پرسيدم: او كه بود؟» گفتند: حسن بن علي بن ابي طالب.» وقتي نام علي را شنيدم، سينه ام دريايي از كينه و دشمني عليه او شد. به او حسادت كردم كه چرا علي بايد چنين فرزندي داشته باشد؛ از اينرو، نزد او رفتم و با تندي گفتم: تو پسر علي هستي؟» فرمود: آري! فرزند اويم.» سپس من تا توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم.
او صبر كرد تا سخنانم پايان يابد. سپس با خوشرويي از من پرسيد: به گمانم در اين شهر غريبي. اگر به خانه نيازداري، به تو خانه مي دهم. اگر به مال نياز داري به تو ببخشم. اگر كمك ديگري مي خواهي، بگو تا انجام دهم. شايد مرا با شخص ديگري اشتباه گرفته اي. اگر جايي مي خواهي بروي تو را راهنمايي كنم و اگر بارت سنگين است، در آوردن آن به تو كمك كنم. اگر گرسنه اي سيرت كنم. اگر برهنه اي، تو را بپوشانم. اگر بارت را به خانه من بياوري و تا وقتي در اين شهر هستي، ميهمان من باشي، خوشحال مي شوم. منزل من بزرگ است و براي آسايش تو فراهم است.»
مرد شامي با ديدن اين همه گذشت و مهرباني، اشك شرمساري مي ريخت و مي گفت: گواهي مي دهم كه جانشين خدا بر زميني و خدا بهتر مي داند كه بار رسالت را بر دوش چه كسي گذارد. تا اكنون تو و پدرت را بيش تر از همه مردم دشمن مي داشتم؛ ولي اكنون شما دوست داشتني ترين بندگان خدا نزد من هستيد.»
سپس آن مرد به خانه امام مجتبي علیه السلام رفت و تا وقتي در مدينه حضور داشت، ميهمان حضرت بود. از آن پس، از بهترين دوستداران آن خاندان شد.
(16)
گستره گذشت و مهرورزي امام، آن قدر پردامنه بود كه قاتل او را هم در برگرفت؛ همچنان كه عمر بن اسحاق مي گويد كه من و حسين علیه السلام در لحظه شهادت، نزد امام مجتبي علیه السلام بوديم كه فرمود: بارها به من زهر داده اند؛ ولي اين بار تفاوت مي كند؛ زيرا اين بار، جگرم را قطعه قطعه كرده است.»
حسين علیه السلام با ناراحتي پرسيد: چه كسي شما را زهر داده است؟» فرمود: از او چه مي خواهي؟ مي خواهي او بكشي؟ اگر آن كسي باشد كه من مي دانم، خشم و عذاب خداوند بيش تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم كه براي من، بي گناهي گرفتار شود.»
(17)

6. فروتني
امام مانند جدش رسول الله صلی الله علیه وآله بدون هيچ تكبري روي زمين مي نشست و با تهي دستان هم سفره مي شد. روزي سواره از محلي مي گذشت كه ديد گروهي از بينوايان روي زمين نشسته اند و مقداري نان را پيش خود گذارده اند و مي خورند. وقتي امام حسن علیه السلام را ديدند، به ايشان تعارف كردند و حضرت را سر سفره خويش خواندند. امام از مركب خويش پياده شد و اين آيه را تلاوت كرد: إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرين»؛ خداوند خود بزرگ بينان را دوست نمي دارد (نحل/23).» سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتي همگي سير شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذيرايي فرمود و به آنان پوشاك هديه كرد.
(18)
آن حضرت همواره ديگران را نيز بر خود مقدم مي داشت و پيوسته با احترام و فروتني با مردم برخورد مي كرد. روزي ايشان در مكاني نشسته بود. برخاست كه برود؛ ولي در اين لحظه، پيرمرد فقيري وارد شد. امام به او خوشامد گفت و براي اداي احترام و فروتني به او، فرمود: اي مرد! وقتي وارد شدي كه ما مي خواستيم برويم. آيا به ما اجازه رفتن مي دهي؟»
و مرد فقير عرض كرد: بله، اي پسر رسول خدا!»
(19)
امام، همواره، مهرباني را با مهرباني پاسخ مي گفت؛ حتي پاسخ وي در برابر نامهرباني نيز مهرباني بود

7. ميهمان نوازي
آن گرامي، همواره از ميهمانان پذيرايي مي كرد. گاه از اشخاصي پذيرايي مي كرد كه حتي آنان را نمي شناخت؛ به ويژه، امام به پذيرايي از بينوايان علاقه زيادي داشت، آنان را به خانه خود مي برد و به گرمي پذيرايي مي كرد و به آنها لباس و مال مي بخشيد.
(20)
در سفري كه امام حسن علیه السلام همراه امام حسين علیه السلام و عبدالله بن جعفر به حج مي رفتند، شتري كه بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آنها در ميانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در اين هنگام، متوجه خيمه اي شدند كه در آن پيرزني تنها زندگي مي كرد. از او آب و غذا خواستند. پيرزن نيز كه انسان مهربان و ميهمان نوازي بود، تنها گوسفندي را كه داشت دوشيد و گفت: براي غذا نيز آن را ذبح كنيد تا براي شما غذايي آماده كنم.» امام نيز آن گوسفند را ذبح كرد و زن از آن، غذايي براي ايشان درست كرد.
آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا از وي تشكر كردند و گفتند: ما افرادي از قريش هستيم كه به حج مي رويم. اگر به مدينه آمدي نزد ما بيا تا ميهمان نوازي ات را جبران كنيم.» سپس از زن خداحافظي كردند و به راه خويش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خيمه اش آمد و او داستان ميهماني را برايش بازگفت. مرد، خشمگين شد و گفت: چگونه در اين برهوت، تنها گوسفندي را كه همه دارايي مان بود براي كساني كشتي كه نمي شناختي؟»
مدتها از اين جريان گذشت تا اينكه باديه نشينان به سبب فقر و خشكسالي به مدينه سرازير شدند. آن زن نيز همراه شوهرش به مدينه آمد. در يكي از همين روزها، امام مجتبي علیه السلام همان پيرزن را در كوچه ديد و فرمود: يَا أَمَةَ اللَّهِ! تَعْرِفِينِي؟ اي كنيز خدا! آيا مرا مي شناسي؟» گفت: نه.» فرمود: من همان كسي هستم كه مدتها پيش، همراه دو نفر به خيمه ات آمديم. نامم حسن بن علي است.» پيرزن خوشحال شد و عرض كرد: پدر و مادرم به فداي تو باد!»
امام به پاس فداكاري و پذيرايي او، هزار گوسفند و هزار دينار طلا به او بخشيد و او را نزد برادرش حسين علیه السلام فرستاد. او نيز همين مقدار به او گوسفند و دينار طلا بخشيد و وي را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نيز به پيروي از پيشوايان خود، همان مقدار را به آن پيرزن بخشيد.
(21) حضرت با اين سپاسگزاري، هم از ميهمان غريبي پذيرايي كرد و هم جايگاه و ارزش ميزباني او را به سبب عمل نيكويش، پاس داشت. آن حضرت بارها درباره فقيراني كه از ايشان پذيرايي كرده بودند، مي فرمود: فضيلت با آنان است. پذيرايي شان اندك است و مالي ندارند؛ ولي برترند؛ زيرا آنان غير از آنچه كه ما را به آن پذيرايي مي كنند، چيز ديگري ندارند و از همه چيز خود گذشته اند؛ ولي ما بيش از آنچه پيش ميهمان مي گذاريم، اموال داريم.» (22)

8. بردباري
از سخت ترين دوران زندگاني با بركت امام مجتبي علیه السلام، دوران پس از صلح با معاويه بود. ايشان، سختي اين سالهاي ستم را با بردباري وصف ناشدني اش سپري مي كرد. ايشان در اين سالها، از غريبه و آشنا سخنان زشت و گزنده مي شنيد و از خدنگ بي وفايي، زخم مي خورد. بسياري از دوستان به ايشان پشت كرده بودند. روزگار، برايشان به سختي مي گذشت. ناسزا گفتن به حضرت علي علیه السلام شيوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را مي ديدند مي گفتند: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِين؛
(23) سلام بر تو اي خوار كننده مؤمنان.» در حضور ايشان، به هتك و دشنام اميرالمؤمنين علیه السلام زبان مي گشودند و امام با بردباري و مظلوميت بسيار، هتاكيها و دشنامها را تحمل مي كرد.
روزي ايشان، وارد مجلس معاويه شد. مجلسي شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جاي خالي نيافت و ناگزير، نزديك پاي معاويه نشست كه بالاي منبر بود. معاويه با دشنام به حضرت علي علیه السلام سخنش را آغاز كرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: من از عايشه در شگفتم كه مرا در خور خلافت نديده است و فكر مي كند كه اين جايگاه، حق من نيست.» سپس با حالتي تمسخرآميز گفت: زن را به اين سخنان چه كار؟ خدا از گناهش بگذرد. آرى! پدر اين مرد [با اشاره به امام مجتبي علیه السلام] در كار خلافت با من سرستيز داشت، خدا هم جانش را گرفت.»
امام فرمود: اي معاويه! آيا از سخنان عايشه تعجب مي كني؟» معاويه گفت: بله به خدا!» امام علیه السلام فرمود: مي خواهي عجيب تر از آن را برايت بگويم؟» گفت: بگو.» آن حضرت پاسخ داد: عجيب تر از اين كه عايشه تو را قبول ندارد، اين است كه من پاي منبر تو و نزد پاي تو بنشينم.»
(24)
اين بردباري تا جايي بود كه مروان بن حكم ـ دشمن سرسخت امام ـ با حالتي اندوهگين در تشييع پيكر ايشان شركت كرد و در پاسخ آناني كه به او مي گفتند تو تا ديروز با او دشمن بودي، گفت: او كسي بود كه بردباري اش با كوهها سنجيده نمي شد.»
(25)

9. بخشندگي و برآوردن نيازهاي ديگران
مي توان گفت كه بارزترين ويژگي امام مجتبي علیه السلام كه بهترين سرمشق براي دوستداران او است، بخشندگي بسيار و دستگيري از ديگران است. ايشان به بهانه هاي مختلف، همه را از خوان كرم خويش بهره مند مي ساخت و آن قدر بخشش مي كرد تا شخص نيازمند بي نياز مي شد؛ زيرا طبق تعاليم اسلام، بخشش بايد به گونه اي باشد كه فرهنگ گدايي را ريشه كن سازد و در صورت امكان، شخص را از جرگه نيازمندان بيرون كند.
روزي حضرت مشغول عبادت بود. ديد فردي در كنار او نشسته است و به درگاه خدا مي گويد: خدايا! هزار درهم به من ارزاني دار. حضرت به خانه آمد و براي او ده هزار درهم فرستاد.
(26)
امام حسن علیه السلام هيچ گاه سائلي را از خود نمي راند و هرگز پاسخ نه» به نيازمندان نمي فرمود و تمامي جنبه هاي معنوي بخشش را در نظر مي گرفت.
آورده اند روزي امام مجتبي علیه السلام شنيد مردي در دعا با پروردگار خويش با گريه مي گويد: خدايا! ده هزار درهم به من روزي بده.» امام وقتي سخن او را شنيد سريع از مسجد به خانه برگشت و به همان مقدار درهم از خانه برداشت و به او داد. مرد، بسيار خوشحال شد؛ اما وقتي خواست سكه ها را ببرد نتوانست آن را حمل كند. رو به امام كرد و گفت: اكنون دو نفر را صدا بزن كه اين سكه ها را براي من حمل كنند». امام، عبايش را از دوش برداشت و سكه ها را درون آن گذاشت و دستور داد تا آن را براي مرد ببرند؛ اما ديگر درهمي در ميان نبود كه به آن دو نفر بدهد. غلامان حضرت گفتند: والله ما عندنا درهم؛ ديگر[حتي] درهمي نداريم، امام فرمود: لَكِنِّي أَرْجُو أَنْ يَكُونَ لِي عِنْدَ اللَّهِ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛
(27)اما من اميد پاداشي بزرگ از نزد پروردگار خويش دارم.»
روزي خليفه سوم در مسجد نشسته بود كه مرد فقيري وارد مسجد شد. نزد او رفت و درخواست كمك كرد. عثمان به او پنج درهم داد. آن مرد نگاهي به سكه ها كرد و گفت: مرا نزد كسي راهنمايي كن [تا كمك بيش تري به من كند].» عثمان او را به امام مجتبي علیه السلام كه همراه حسين علیه السلام و عبدالله بن جعفر نشسته بودند، فرستاد و گفت: نزد آن چند جوان برو و از آنها كمك بخواه.» فقير نزد آنها رفت و نياز خود را بيان داشت. امام حسن علیه السلام براي نماياندن جنبه هاي تربيتي بخشش، از مرد پرسيد: إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِي إِحْدَى ثَلَاثٍ دَمٍ مُفْجِعٍ أَوْ دَيْنٍ مُقْرِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ فَفِي أَيِّهَا تَسْأَلُ؟ كمك خواستن از ديگران، تنها در سه مورد رواست:
1. خون بهايي به گردن انسان باشد [و توان پرداخت آن نداشته باشد]؛
2. بدهي سنگيني داشته باشد [و از عهده پرداخت آن برنيايد]؛
3. درمانده اي باشد [كه دستش به جايي نرسد.] تو كدام يك از اين سه دسته هستي؟»

مرد فقير سبب نيازمندي خود را بيان كرد. سپس امام حسن علیه السلام پنجاه دينار طلا به او بخشيد. حضرت امام حسين علیه السلام به پيروي از ايشان و نيز رعايت جايگاه امامت، چهل و نه درهم و عبدالله بن جعفر نيز با همين انگيزه چهل و هشت درهم به او كمك كردند. عثمان با ديدن اين جريان گفت: اين خاندان، كانون علم، حكمت و سرچشمه همه نيكيها هستند.»
(28)
امام برآوردن نياز ديگران را در هر حالي در اولويت قرار مي داد. ابن عباس مي گويد كه با حضرت مجتبي علیه السلام در مسجدالحرام بودم. آن جناب در آنجا معتكف و مشغول طواف بود. نيازمندي نزد ايشان آمد و عرض كرد: اي فرزند رسول خدا! به فلان شخص، مقداري بدهكارم و از عهده قرض او بر نمي آيم. اگر ممكن است [مرا كمك كنيد].» امام فرمود: به صاحب اين خانه! [و اشاره به كعبه كرد] متأسفانه در حال حاضر، پولي در اختيار ندارم.» شخص نيازمند گفت: اي فرزند رسول خدا! پس از او بخواهيد كه به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهديد كرده است كه اگر بدهي خود را نپردازم، مرا به زندان مي اندازد. حضرت طواف خود را قطع كرد و همراه آن مرد به راه افتاد تا نزد طلبكارش بروند و از او مهلت بگيرند.»
آن حضرت همواره ديگران را نيز بر خود مقدم مي داشت و پيوسته با احترام و فروتني با مردم برخورد مي كرد
ابن عباس مي گويد عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! گويا فراموش كرده ايد كه در مسجد، قصد اعتكاف كرده ايد.»
(29)حضرت فرمود: نه فراموش نكرده ام؛ ولي از پدرم شنيدم كه پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: " هر كس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند كسي است كه نه هزار سال، روزها روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانيده است."» (30)



10. شجاعت
شجاعت، ميراث ماندگار اميرمؤمنان علیه السلام بود و امام مجتبي علیه السلام وارث آن بزرگوار. در كتابهاي تاريخي آمده است كه امام علي علیه السلام در تقويت اين روحيه در كودكانش، خود به طور مستقيم دخالت مي كرد. شمشيرزني و مهارتهاي نظامي را از كودكي به آنان مي آموخت و پشتيباني از حق و حقيقت را به آنان درس مي داد. ميدانهاي نبرد، مكتب درس شجاعت حضرت علي علیه السلام به فرزندانش بود.
با آغاز خلافت امام علي علیه السلام، كشمكشها نيز آغاز شد. نخستين فتنه، جنگ جمل بود كه به بهانه خونخواهي عثمان بر پا شد. شعله هاي جنگ زبانه مي كشيد. اميرمؤمنان علیه السلام پسرش محمد بن حنفيّه را فراخواند و نيزه خود را به او داد و فرمود: برو، شتر عايشه را نحر كن.» محمد بن حنفيّه نيزه را گرفت و حمله كرد؛ ولي كساني كه به سختي اطراف شتر عايشه را گرفته بودند، حمله او را دفع كردند. او چندين بار حمله كرد؛ ولي نمي توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتواني كرد. امام نيزه را پس گرفت و به حسن علیه السلام داد. او نيزه را گرفت و به سوي شتر تاخت و پس از مدتي كوتاه، بازگشت؛ در حالي كه از نوك نيزه اش خون مي ريخت. محمد حنفيه به شتر نحر شده و نيزه خونين نگريست و شرمنده شد. اميرمؤمنان به او فرمود: شرمنده نشو؛ زيرا او فرزند پيامبر صلی الله علیه وآله است و تو فرزند علي هستي.»
(31)
امام مجتبي علیه السلام در ديگر جنگهاي آن دوران نيز شركت كرد و دلاوريهاي بسياري از خود نشان داد. معاويه درباره دلاوريهاي او مي گفت: او فرزند كسي است كه به هر كجا مي رفت، مرگ نيز همواره به دنبالش بود (كنايه از اينكه نترس بود و از مرگ نمي هراسيد).»
(32)



 




(1) بحارالانوار، محمد باقر مجلسي، مؤسسة الرساله، بيروت، 1403 ق، ج43، ص331.
(2) مهج الدعوات، سيد بن طاووس، دار الذخائر، قم، 1411 ق، ص145.
(3) مناقب آل ابيطالب، ابن شهرآشوب، دارالأضواء، بيروت، 1408 ق، ج4، ص14 و بحار الانوار، ج43، ص339.
(4) مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص17 و بحارالانوار، همان.
(5) بحارالانوار، همان.
(6) همان، ص332.
(7) بروج/3.
(8) احزاب/45.
(9) هود/103.



:: برچسب‌ها: اخلاق:امام حسن:,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در پنج شنبه 21 دی 1391


سعادتمند حقیقی

سعادتمند حقيقي

. کتاب من لا يحضره الفقيه بإسناده عن عليّ بن الحسين عن أبيه عليهما السلام: بَينا أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ذاتَ يَومٍ جالِسٌ مَعَ أصحابِهِ يُعَبِّئُهُم لِلحَربِ، إذا أتاهُ شَيخٌ عَلَيهِ شَحبَةُ [1] السَّفَرِ، فَقالَ: أينَ أميرُ المُؤمِنينَ؟ فَقيلَ: هُوَ ذا، فَسَلَّمَ عَلَيهِ، ثُمَّ قالَ:

يا أميرَ المُؤمِنينَ، إنّي أتَيتُکَ مِن ناحِيَةِ الشّامِ، وأنَا شَيخٌ کَبيرٌ قَد سَمِعتُ فيکَ مِنَ الفَضلِ ما لا اُحصي، وانّي أظُنُّکَ سَتُغتالُ، فَعَلِّمني مِمّا عَلَّمَکَ اللَّهُ.

قالَ: نَعَم يا شَيخُ: مَنِ اعتَدَلَ يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ، ومَن کانَتِ الدُّنيا هِمَّتَهُ اشتَدَّت

حَسرَتُهُ عِندَ فِراقِها، ومَن کانَ غَدُهُ شَرَّ يَومَيهِ فَهُوَ مَحرومٌ، ومَن لَم يُبالِ بِما رُزِئَ [2] مِن آخِرَتِهِ إذا سَلِمَت لَهُ دُنياهُ فَهُوَ هالِکٌ، ومَن لَم يَتَعاهَدِ النَّقصَ مِن نَفسِهِ غَلَبَ عَلَيهِ الهَوي، ومَن کانَ في نَقصٍ فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ.

يا شَيخُ، ارضَ لِلنّاسِ ما تَرضي لِنَفسِکَ، وَائتِ إلَي النّاسِ ما تُحِبُّ أن يُؤتي إلَيکَ.

ثُمَّ أقبَلَ عَلي أصحابِهِ فَقالَ: أيُّهَا النّاسُ!

أما تَرَونَ إلي أهلِ الدُّنيا يُمسونَ ويُصبِحونَ عَلي أحوالٍ شَتّي؛ فَبَينَ صَريعٍ يَتَلَوّي، وبَينَ عائِدٍ ومَعودٍ، وآخَرَ بِنَفسِهِ يَجودُ، وآخَرَ لا يُرجي، وآخَرَ مُسَجّيً، وطالِبِ الدُّنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ، وغافِلٍ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ، وعَلي أثَرِ الماضي يَصيرُ الباقي.

فَقالَ لَهُ زَيدُ بنُ صوحانَ العَبدِيُّ: يا أميرَ المُؤمِنينَ، أيُّ سُلطانٍ أغلَبُ وأقوي؟

قالَ: الهَوي.قالَ: فَأَيُّ ذُلٍّ أذَلُّ؟قالَ: الحِرصُ عَلَي الدُّنيا.قالَ: فَأَيُّ فَقرٍ أشَدُّ؟قالَ: الکُفرُ بَعدَ الإِيمانِ.

قالَ: فَأَيُّ دَعوَةٍ أضَلُّ؟قالَ: الدّاعي بِما لا يَکونُ.قالَ: فَأَيُّ عَمَلٍ أفضَلُ؟قالَ: التَّقوي.قالَ: فَأَيُّ عَمَلٍ أنجَحُ؟

قالَ: طَلَبُ ما عِندَ اللَّهِ.قالَ: فَأَيُّ صاحِبٍ لَکَ شَرٌّ؟قالَ: المُزَيِّنُ لَکَ مَعصِيَةَ اللَّهِ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أشقي؟

قالَ: مَن باعَ دينَهُ بِدُنيا غَيرِهِ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أقوي؟قالَ: الحَليمُ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أشَحُّ؟قالَ: مَن أخَذَ المالَ مِن غَيرِ حِلِّهِ، فَجَعَلَهُ في غَيرِ حَقِّهِ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أکيَسُ؟قالَ: مَن أبصَرَ رُشدَهُ مِن غَيِّهِ، فَمالَ إلي رُشدِهِ.قالَ: فَمَن أحلَمُ النّاسِ؟قالَ: الَّذي لا يَغضَبُ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أثبَتُ رَأياً؟قالَ: مَن لَم يَغُرَّهُ النّاسُ مِن نَفسِهِ، ومَن لَم تَغُرَّهُ الدُّنيا بِتَشَوُّفِها [3] .

قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أحمَقُ؟قالَ: المُغتَرُّ بِالدُّنيا وهُوَ يَري ما فيها مِن تَقَلُّبِ أحوالِها.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أشَدُّ حَسرَةً؟قالَ: الَّذي حُرِمَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبينُ.قالَ: فَأَيُّ الخَلقِ أعمي؟قالَ: الَّذي عَمِلَ لِغَيرِ اللَّهِ، يَطلُبُ بِعَمَلِهِ الثَّوابَ مِن عِندِ اللَّهِ.

قالَ: فَأَيُّ القُنوعِ أفضَلُ؟قالَ: القانِعُ بِما أعطاهُ اللَّهُ.قالَ: فَأَيُّ المَصائِبِ أشَدُّ؟قالَ: المُصيبَةُ بِالدّينِ.قالَ: فَأَيُّ الأَعمالِ أحَبُّ إلَي اللَّهِ؟

قالَ: اِنتِظارُ الفَرَجِ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ خَيرٌ عِندَ اللَّهِ؟قالَ: أخوَفُهُم للَّهِِ، وأعمَلُهُم بِالتَّقوي، وأزهَدُهُم فِي الدُّنيا.قالَ: فَأَيُّ الکَلامِ أفضَلُ عِندَ اللَّهِ؟قالَ: کَثرَةُ ذِکرِهِ، وَالتَّضَرُّعُ إلَيهِ بِالدُّعاءِ.قالَ: فَأَيُّ القَولِ أصدَقُ؟قالَ: شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَّا اللَّهُ.قالَ: فَأَيُّ الأَعمالِ أعظَمُ عِندَ اللَّهِ؟

قالَ: التَّسليمُ وَالوَرَعُ.قالَ: فَأَيُّ النّاسِ أصدَقُ؟قالَ: مَن صَدَقَ فِي المَواطِنِ.ثُمَّ أقبَلَ عليه السلام عَلَي الشَّيخِ فَقالَ: يا شَيخُ، إنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلقاً ضَيَّقَ الدُّنيا عَلَيهِم نَظَراً لَهُم، فَزَهَّدَهُم فيها وفي حُطامِها، فَرَغِبوا في دارِ السَّلامِ الَّتي دَعاهُم إلَيها، وصَبَروا عَلي ضيقِ المَعيشَةِ، وصَبَروا عَلَي المَکروهِ، وَاشتاقوا إلي ما عِندَ اللَّهِ مِنَ الکَرامَةِ، فَبَذَلوا أنفُسَهُمُ ابتِغاءَ رِضوانِ اللَّهِ، وکانَت خاتِمَةُ أعمالِهِمُ الشَّهادَةَ، فَلَقُوا اللَّهَ وهُوَ عَنهُم راضٍ، وعَلِموا أنَّ المَوتَ سَبيلُ مَن مَضي ومَن بَقِيَ، فَتَزَوَّدوا لِآخِرَتِهِم غَيرَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ، ولَبِسُوا الخَشِنَ، وصَبَروا عَلَي البَلوي، وقَدَّمُوا الفَضلَ، وأحَبّوا فِي اللَّهِ وأبغَضوا فِي اللَّهِ، اُولئِکَ المَصابيحُ وأهلُ النَّعيمِ فِي الآخِرَةِ، وَالسَّلامُ.

قالَ الشَّيخُ: فَأَينَ أذهَبُ وأدَعُ الجَنَّةَ، وأنَا أراها وأري أهلَها مَعَکَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟! جَهِّزني بِقُوَّةٍ أتَقَوّي بِها عَلي عَدُوِّکَ.

فَأَعطاهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام سِلاحاً وحَمَلَهُ، وکانَ فِي الحَربِ بَينَ يَدَي أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام يَضرِبُ قُدُماً، وأميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَعجَبُ مِمّا يَصنَعُ، فَلَمَّا اشتَدَّ الحَربُ أقدَمَ فَرَسَهُ حَتّي قُتِلَ - رَحمَةُ اللَّهِ عَلَيهِ - وأتبَعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَوَجَدَهُ صريعاً، ووَجَدَ دابَّتَهُ ووَجَدَ سَيفَهُ في ذِراعِهِ، فَلَمَّا انقَضَتِ الحَربُ أتي أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام بِدابَّتِهِ وسِلاحِهِ وصَلّي عَلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام، وقالَ:

هذا وَاللَّهِ السَّعيدُ حَقّاً، فَتَرَحَّموا عَلي أخيکُم. [4] .

* * *

. کتاب من لا يحضره الفقيه - به سندش، از امام زين العابدين، از امام حسين عليهما السلام -: روزي امير مؤمنان با يارانش نشسته بود و آنان را براي جنگ آماده مي کرد. پيرمردي که گَرد سفر بر او نشسته بود، بر ايشان درآمد و گفت: امير مؤمنان کجاست؟ گفته شد: اين جاست.

بر وي سلام داد و سپس گفت: اي امير مؤمنان! من از شام به سوي تو آمده ام. پيرمردي کهن سال هستم که از فضيلت تو، بي شمار شنيده ام و گمان مي بَرَم که به زودي ترور شوي. پس، از آنچه خدايت آموخته است، به من بياموز.

فرمود: «باشد، اي شيخ! هر کس دو روزش برابر باشد، مغبون است و هرکس همّتش دنيا باشد، حسرتش به گاه جدايي از آن، بسيار است و هر کس فردايش بدتر از امروزش باشد، ناکام است و آن که چون دنيايش به سلامت است، از خرابي آخرتش باکي نداشته باشد، هلاک است و هر کس مراقب کاستي خود نباشد، مغلوب هواي نفس مي گردد و هر کس رو به کاستي دارد، مرگ برايش بهتر است.

اي شيخ! براي مردم، آن بپسند که براي خود مي پسندي و با مردم، آن گونه رفتار کن که دوست داري با تو رفتار کنند».

سپس به يارانش رو کرد و فرمود: «اي مردم! آيا به اهل دنيا نمي نگريد که در حالت هاي گوناگون، صبح و شام مي کنند: افتاده اي که به خود مي پيچد، و عيادت کننده و عيادت شونده، و ديگري که در حالِ جان دادن است، و کسي که به او اميدي نيست، و آن يکي که مُرده است، و طالب دنيا که مرگ به دنبال اوست، و غافلي که [خدا] از او غافل نيست، و اين که ماندگان، در پيِ رفتگان اند؟!».

زيد بن صوحان عبدي به امام عليه السلام گفت: اي امير مؤمنان! کدام قدرتمند، چيره تر و نيرومندتر است؟

فرمود: «هواي نفس».گفت: کدام خواري، خوارتر است؟فرمود: «حرص داشتن به دنيا».

گفت: کدام فقر، سخت تر است؟فرمود: «کافر شدن پس از ايمان داشتن».

گفت: کدام دعوت، گمراه کننده تر است؟فرمود: «دعوت به چيزِ نشدني».

گفت: کدام کار، برتر است؟فرمود: «تقوا»

.گفت: کدام عمل، کامياب تر است؟فرمود: «طلبيدن آنچه نزد خداي است».

گفت: کدام همراهت بدتر است؟فرمود: «آن که نافرماني از خدا را برايت مي آرايد».

گفت: بدبخت ترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که دينش را به دنياي ديگري بفروشد».

گفت: نيرومندترينِ مردم کيست؟فرمود: «بردبار».

گفت: بخيل ترين و حريص ترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که مال را از راه ناروايش به چنگ آورد و در راه ناروايش خرج کند».

گفت: زيرک ترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که راه هدايتش را از بيراهه تشخيص دهد و به سوي هدايتش برود».

گفت: بردبارترينِ مردم کيست؟فرمود: «کسي که خشمگين نمي شود».

گفت: استوار انديش ترينِ مردم کيست؟فرمود: «کسي که مردم، او را فريفته خودش نکنند و دنيا، شيفته آمال و آرزوهايش نکند».

گفت: احمق ترينِ مردم کيست؟فرمود: «فريفته دنيا با همه دگرگوني هايي که در آن مي بيند».

گفت: حسرتمندترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که از دنيا و آخرت محروم مانده، که اين، خسارتي آشکار است».

گفت: کورترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که براي غير خدا کار کند؛ ولي پاداش کارش را از خداوند بخواهد».

گفت: کدام قناعت، برتر است؟فرمود: «قناعت به هر چه خداي عطا کرده است».

گفت: کدام مصيبت، سخت تر است؟فرمود: «مصيبت ديني».

گفت: محبوب ترين عمل نزد خداي چيست؟فرمود: «انتظار فرج».

گفت: کدام مردم نزد خدا بهترند؟فرمود: «بيمناک ترينِ آنها از خدا و عمل کننده ترينِ آنها به تقوا و بي رغبت ترين آنها به دنيا».

گفت: کدام سخن در نزد خدا برتر است؟فرمود: «فراواني ذکر او و زاري به درگاهش با دعا».

گفت: راست ترين سخن، کدام است؟فرمود: «گواهي به يکتايي خدا».

گفت: کدام عمل نزد خداي بزرگ تر است؟فرمود: «تسليم و پارسايي».

گفت: پايدارترينِ مردم کيست؟فرمود: «آن که در ميدان هاي سخت، پايداري کند».

سپس به پيرمرد رو کرد و فرمود: «اي پيرمرد! خداوند مردمي را آفريد و از سرِ عنايت، دنيا را بر آنان تنگ گرفت و آنان را به آن و به خار و خاشاکش بي رغبت کرد. از اين رو، به سراي سلامت - که به آن دعوتشان کرده - علاقه مند شدند و بر تنگي زندگي، صبر نمودند و بر ناخوشي، شکيب و به سوي کرامت الهي، شوق ورزيدند. پس جان هايشان را در طلب خشنودي خدا بذل نمودند و فرجامِ کارشان شهادت گشت و خداي را خشنود از خويش، ديدار کردند و دانستند که مرگ، راهِ رفتگان و ماندگان است. پس براي آخرتشان چيزي غير از زر و سيم، توشه کردند و زِبْر پوشيدند و بر بلا، شکيبايي کردند و زيادي [اموال] را پيش فرستادند و براي خدا، دوستي و دشمني ورزيدند. اينان، چراغ هدايت اند و در آخرت، صاحب نعمت. والسلام!».

پيرمرد گفت: پس به کجا بروم و بهشت را وا نهم، در حالي که بهشت و اهلش را همراه تو مي بينم، اي امير مؤمنان؟! مرا با امکاناتي تجهيز کن که در برابر دشمنت نيرو بگيرم.

امير مؤمنان، سلاحي به او داد و بر مَرکبي سوارش کرد. در جنگ، پيشاپيش امام عليه السلام شمشير مي زد و امير مؤمنان، از کار او در شگفت بود. چون جنگْ شديد شد، پيرمرد، اسبش را پيش راند تا به شهادت رسيد - خدايش رحمت کند -. مردي از ياران امير مؤمنان، به دنبال او رفت و وي را افتاده يافت که [افسارِ] اسب و شمشيرش در دستش بود. چون جنگ به پايان رسيد، اسب و سلاحش را نزد امير مؤمنان آورد. ايشان بر او درود فرستاد و فرمود: «به خدا سوگند، خوش بخت حقيقي، اين است. براي برادرتان رحمت بخواهيد».

 

* * *

[1] الشَّاحِبُ: المتغيّر اللّون والجسم من سفرٍ أو مرضٍ (النهاية: ج 2 ص 448 «شحب»).

[2] الرُّزءُ: المصيبة، رزَأَتْهُ رزيئة: أي أصابته مصيبة (الصحاح: ج 1 ص 53 «رزأ»).

[3] تشوَّف فلان لکذا: طمح بصره إليه، ثمّ استعمل في تعلّق الآمال والتطلّب (المصباح المنير: ص 327 «تشوّف»).

[4] کتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 381 ح 5833، معاني الأخبار: ص 198 ح 4 کلاهما عن عبد اللَّه بن بکر المرادي عن الإمام الکاظم عن آبائه  عليهم السلام، بحار الأنوار: ج 77 ص 376 ح 1، وفي الأمالي للطوسي: ص 435 ح 974 والأمالي للصدوق: ص 477 ح 644 عن عبد اللَّه بن بکر المرادي عن موسي بن جعفر عن أبيه عن جدّه عن عليّ بن الحسين  عليهم السلام.

---------------------------

 

 



:: موضوعات مرتبط: امام حسین، ،
:: برچسب‌ها: سعادت مند:,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در جمعه 15 دی 1391


خرگوشی همیشه به فکرپرواز بوددررویاهای خودپروازبرفرازاسمانهاراارزومی کرد

برای همین یک روز به این فکر افتاد تاباعقابی رفیق بشه وبه همراه اون به اسموناسفرکنه وبه ارزوش برسه خلاصه به سراغ عقاب رفت وبعد ازدوستی همراه بااون به اسمونه رفت بعداز گشت وگذرعقاب فرودامد وخرگوش هم که مزه اولین  پروازش روچشیده توپوست خود نمی گنجید.

مدتی گذشت وخرگوش دوباره شوق پروازپیدا کردواین باربم بادوستش به اسمانها سفرکرد وبه سلامت به خونه اش برگشت ولی برای با سوم که پیش رفیقش به ظاهرمهربونش رفت یایه باردیگه ارزویش رابراورده کند طعمه عقاب گرسنه شد ونه تنهابه ارزویش نرسید بلکه اصل زندگیشو هم ازدست داد

داستان رابطه پسرودخترای امروزهم همین طورشده خیلی ازدخترابااحساساتی پاک وارزوهای فراوان تن به دوستی  باپسرا می دن ولی غافل ازاینکه خطرهر لحظه درگمین اونهاست پسرا برای جلب نظر دختراروزای اول خیلی محبت میکنن وسعی می کننخودشون روشاهزاده ای که بااسب سفیدخوشبختی اومده تا دخترروبه ارزوهایش برسونه  ولی متاسفانه بعدازگذشت یه مدت که دختررومجذوبووابسته خودشون کردن مثل اون عقاب قصه ما دخترک بیچاره روطعمه هدف شیطانی خودمی کنند واین وسط دخترک بیچاره قربانی بلند پروازی هایش میشه



:: موضوعات مرتبط: جنس مخالف، ،

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در جمعه 15 دی 1391


گلچینی ازاحادیث امام رضا

 

گلچيني از اندرزهاي امام رضا

1. في تحف العقول؛ قال الرضا عليه‏السلام: لايکون المؤمن مؤمنا حتي تکون فيه ثلاث خصال: سنة من ربه، و سنة من نبيه صلي الله عليه و آله و سنة من وليه عليه‏السلام. فأما السنة من ربه فکتمان السر، و أما السنة من نبية صلي الله عليه و آله فمداراة الناس، و أما السنة من وليه عليه‏السلام فالصبر في البأساء و الضراء. [1] . 

2. و قال عليه‏السلام صاحب النعمة يجب أن يوسع علي عياله.[2] . 

3. و قال عليه‏السلام: ليس العبادة کثرة الصيام و الصلاة، و انما العبادة کثرة التفکر في أمرالله.[3] .

4. و قال عليه‏السلام: لم يخنک الأمين، و لکن ائتمنت الخائن [4] .

5. و قال عليه‏السلام: الصمت باب من أبواب الحکمة، ان الصمت يکسب المحبة، انه دليل علي کل خير [5] . 

6. و قال عليه‏السلام: الأخ الأکبر بمنزلة الأب.[6] . 

7. و سئل عليه‏السلام: عن السفلة فقال: من کان له شي‏ء يلهيه عن الله.[7] . 

 

1- در کتاب تحف العقول روايت شده که امام رضا عليه‏السلام فرمود: مؤمن، مؤمن نيست، مگر در او سه خصلت باشد: سنتي از پروردگارش، سنتي از پيامبرش و سنتي از امامش. سنت پروردگارش رازپوشي است و سنت پيامبرش، مدارا کردن با مردم و اما سنت امامش، شکيبايي در سختي و تنگي.

2- و فرمود: کسي که نعمت دارد، بايد بر عيالش در هزينه وسعت بخشد.

3- و فرمود: عبادت به روزه گرفتن و نماز خواندن زياد نيست و همانا عبادت، انديشه کردن بسيار در کار خداست.

 

4- و فرمود: امين به تو خيانت نکند، بلکه تويي که خائن را امين دانسته‏اي [8] . 

 

5- و فرمود: خموشي يکي از ابواب حکمت است، به راستي خموشي دوستي مي‏آورد و همانا آن رهنماي هر خيري مي‏باشد. 

6- و فرمود: برادر بزرگ‏تر به جاي پدر است.

7- و از آن حضرت پرسيدند: «سفلة» [يعني افراد فرومايه‏ي پست] کيانند؟ فرمود: آن که چيزي دارد و آن چيز او را از خداوند سرگرم سازد.

 

8. و قال عليه‏السلام: صديق کل امري عقله، و عدوه جهله.

9. و قال عليه‏السلام: التودد الي الناس نصف العقل.

10. و قال عليه‏السلام ان الله يبعض القيل و القال، و اضاعة المال، و کثرة السؤال [9] . 

11. و قال عليه‏السلام: لا يتم عقل امري مسلم حتي تکون فيه عشر خصال: الخير منه مأمول، و الشر منه مأمون، يستکثر قليل الخير من غيره، و يستقل کثير الخير من نفسه، لا يسأم من طلب الحوائج اليه و لا يمل من طلب العلم طول دهره، الفقر في الله أحب اليه من الغني، و الذل في الله أحب اليه من العز في عدوه، و الخمول أشهي اليه من الشهرة، ثم قال عليه‏السلام: العاشرة و ما العاشرة، قيل له: ما هي؟ قال عليه‏السلام: لا يري أحدا الا قال: هو خير مني و أتقي. انما الناس رجلان رجل خير منه و أتقي، و رجل شر منه و أدني؛ فاذا لقي الذي شر منه و أدني قال: لعل خير هذا باطن و هو خير له، و خيري ظاهر و هو شر لي. و اذا رأي الذي هو خير منه و أتقي، تواضع له ليلحق به، فاذا فعل ذلک فقد علا مجده، و طاب خيره، و حسن ذکره، و ساد أهل زمانه.[10] .

12. قال عليه‏السلام: و سئل عن خيار العباد؟ فقال عليه‏السلام: الذين اذا احسنوا استبشروا، و اذا أساؤوا استغفروا، و اذا أعطوا شکروا، و اذا ابتلوا صبروا، و اذا غضبوا عفوا.[11] .

 8- و فرمود: دوست هر کس خرد او است و دشمنش ناداني‏اش.

9- و فرمود: دوستي کردن با مردم نيمي از عقل است.

10- و فرمود: خدا پر گفتن و مال تلف کردن و پر خواهش کردن را دشمن مي‏دارد.

11- و فرمود: عقل هيچ شخص مسلماني کامل نشود، مگر آنکه ده خصلت در وي باشد: 1- خير و نيکي از او اميد رود [و در کار خير اميد مردم باشد]؛

2- مردم از شرش در امان باشند؛

3- خير و نيکي اندک را از ديگران بزرگ بداند؛

4- کار خير بسيار را از خود اندک بشمارد و کم به حساب آورد؛

5- از درخواست حاجت‏هاي مردم خسته نشود؛

6- در تمام دوران زندگي، از تحصيل علم خسته نشود؛

7- فقر و نيازمندي در راه خدا نزد وي، محبوب‏تر از ثروت و غنا باشد؛

8- خواري در راه خدا نزد او، محبوب‏تر از عزت در پيش دشمنان خدا باشد؛

9- گمنامي را بيشتر از شهرت دوست بدارد؛ سپس فرمود: [اما] دهمي آن خصلت‏ها و آن چه بزرگ است؟

عرض شد: آن چيست؟ فرمود:

هيچ کس را نبيند، جز آن که با خود بگويد: اين شخص از من بهتر و با تقواتر است. به راستي مردم دو گونه‏اند: يکي، مردي که [در حقيقت] بهتر و با تقواتر از وي است و ديگري، مردي که از او بدتر و پايين‏تر است. پس اگر کسي را ديد که از او بدتر و پايين‏تر است، با خود گويد: شايد خير و خوبي اين مرد در درون باشد و همين براي او بهتر است و خير و خوبي من آشکار است و اين براي من بدتر است.

 

و فرمود: اگر کسي را ديد که به راستي بهتر و با تقواتر از او است، در برابرش فروتني کند تا بدو ملحق گردد و چون چنين کرد، مجد و شوکتش بلند و خير و خوبي‏اش پاکيزه گشته و نامش نيک شده و بر مردم زمان خود سيادت و آقايي مي‏يابد. 

12- از آن حضرت از بهترين بنده‏هاي خدا پرسش شد؟ فرمود: آنها کساني‏اند که هرگاه نيکي کنند، شادمان شوند و هر موقع بدي کنند آمرزش خواهند و هرگاه عطايي به آنها شود، شکر گزارند و هر موقع دچار بلا شوند، صبر کنند و هرگاه خشم کنند درگذرند.

 

13. و سئل عليه‏السلام: عن حد التوکل؟ فقال عليه‏السلام: أن لاتخاف أحدا الا الله.[12] . 

14. قال عليه‏السلام: الايمان أربعة أرکان: التوکل علي الله، و الرضا بقضاء الله، و التسليم لأمرالله، و التفويض الي الله، و قال العبد الصالح: و أفوض أمري الي الله فوقاة الله سيئات ما مکروا [13] . 

15. و قال عليه‏السلام: صل رحمک و لو بشربة من ماء، و أفضل ما توصل به الرحم کف الأذي عنها، و قال في کتاب الله: (و لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذي)

16. و قال عليه‏السلام: ان من علامات الفقه الحلم و العلم، و الصمت باب من أبواب الحکمة. ان الصمت يکسب المحبة؛ انه دليل علي کل خير. [14]  17. و قال عليه‏السلام: ان الذي يطلب من فضل يکف به عياله أعظم أجرا من المجاهد في سبيل الله.[15] .

18. و قال عليه‏السلام: خمس من لم تکن فيه فلاترجوه لشي‏ء من الدنيا و الآخرة: من لم‏تعرف الوثاقة في أرومته. و الکرم في طباعه، و الرصانة في خلقه، و النبل في نفسه، و المخافة لربه [16] .

19. و قال عليه‏السلام: السخي يأکل من طعام الناس ليأکلوا من طعامه، والبخيل لايأکل من طعام الناس لئلا يأکلوا من طعامه.[17] . 

20. و قال عليه‏السلام: يأتي علي الناس زمان تکون العافية فيه عشرة أجزاء: تسعة منها في اعتزال الناس و واحد في الصمت.[18] . 

 

13- و نيز از آن حضرت از حقيقت توکل پرسش شد؟ فرمود: آن است که جز از خدا نترسي. 

14- و فرمود: ايمان چهار رکن دارد: توکل بر خدا، رضا به قضاي خدا، تسليم به امر خدا و واگذاري کار به خدا. آن بنده خوب [مؤمن آل فرعون] گفت: [19]  کار خود را به خدا و آنهم به خدايش از بدانديشي آنان نگه داشت.

15- و فرمود: صله‏ي رحم کن، گرچه با جرعه‏ي آبي باشد و بهترين پيوند با خويشاوندان خودداري از آزار وي است. و فرمود: خداوند در قرآن فرموده:«صدقات خود را به منت و آزار، بيهوده مسازيد». [20] .

 

16- و فرمود: از نشانه‏هاي دين فهمي، حلم و علم است و خموشي بابي است از ابواب حکمت. خموشي دوستي آورد و به راستي که آن راهبر به هر خير و خوبي است. 

17- و فرمود: آن که روزي طلبد تا عيال‏داري کند، مزدش از مجاهد در راه خدا بزرگ‏تر است.

 

18- و فرمود: هر که پنج چيز ندارد، به وي اميدي براي دنيا و آخرت نداشته باش: نه ريشه‏ي محکم دارد، نه طبع کريم، نه خوي درست، نه نجابت در خود و نه ترس از پروردگارش 

19- و فرمود: سخاوتمند از غذاي مردم بخورد، تا از غذايش بخورند و بخيل از طعام مردم نخورد، تا از غذايش نخورند.

 

20- و فرمود: براي مردم زماني آيد که سلامتي در آن زمان ده قسمت است: نه قسمت آن در کناره‏گيري از مردم است و يکي هم در خاموشي. 

 

21. و قال عليه‏السلام: عونک للضعيف من أفضل الصدقة.[21] .

22. و قال عليه‏السلام: لا يستکمل عبد حقيقة الايمان حتي تکون فيه خصال ثلاث:التفقه في الدين. و حسن التقدير في المعيشة. و الصبر علي الرزايا.[22] .

23. قال علي بن شعيب دخلت علي أبي الحسن الرضا عليه‏السلام فقال لي: يا علي، من أحسن الناس معاشا؟ قلت: يا سيدي أنت أعلم به مني. فقال عليه‏السلام: يا علي من حسن معاش غيره في معاشه.

يا علي، من أسوأ الناس معاشا؟ قلت: أنت أعلم، قال: من لم يعش غيره في معاشه.يا علي، أحسنوا جوار النعم؛ فانها وحشية ما نأت عن قوم فعادت اليهم.

يا علي، ان شر الناس من منع رفده، و أکل وحده، و جلد عبده. [23] .

24. و قال عليه‏السلام: ليس لبخيل راحة، و لا لحسود لذة، و لا لملوک وفاء، و لا لکذوب مروة [24] .

25. في فقه الرضا؛ سلوا ربکم العافية في الدنيا و الآخرة - الي أن قال -: و اجتهدوا أن يکون زمانکم أربع ساعات: ساعة لله لمناجاته، و ساعة لأمر المعاش، و ساعة لمعاشرة الاخوان الثقات، و الذين يعرفونکم عيوبکم و يخلصون لکم في الباطن، و ساعة تخلون فيها للذاتکم، و بهذه الساعة تقدرون علي الثلاث الساعات، لا تحدثوا أنفسکم بالفقر، و لا بطول العمر؛ فانه من حدث نفسه بالفقر بخل، و من حدثها بطول العمر حرص، 

 21- و فرمود: کمک تو به ناتوان، از بهترين صدقه دادن است.

22- و فرمود: هيچ بنده‏اي به حقيقت کمال ايمان نرسد، تا سه خصلت در وي باشد: فهم در دين، اندازه‏گيري خوب در زندگي و صبر بر بلاها.

23- علي بن شعيب گويد، خدمت امام رضا عليه‏السلام رسيدم، به من فرمود: اي علي! زندگي چه کسي بهتر است؟ گفتم: اي آقايم شما از من داناتريد! فرمود: اي علي! کسي که ديگري در زندگي او خوش زندگي کند. اي علي! زندگي چه مردمي بدتراست؟ گفتم: شما داناتريد. فرمود: کسي که ديگري در زندگي‏اش زندگي نکند.

اي علي! با نعمت‏ها خوش همسايه باشيد که گريز پايند و از مردمي دور نشوند، که دوباره باز آيند.

 

اي علي! بدترين مردم کسي است که از آن بر وي وارد شود، دريغ کند و تنها بخورد و بنده‏اش را بزند. 

24- و فرمود: بخيل را آسايش، حسود را خوشي و لذت، پادشاهان را وفا و دروغ‏گو را مروت و مردانگي نيست.

25- و در کتب فقه الرضا عليه‏السلام است که فرمود: از پروردگار خود عافيت و سلامتي دنيا و آخرت را بخواهيد؛ تا آن که فرمود: و بکوشيد تا زمان زندگي شما چهار بخش باشد: بخشي براي خدا و راز و نياز با او، قسمتي براي امر معاش و زندگي، بخشي براي آميزش با برادران مورد اعتماد و آنان که عيب‏هايتان را به شما نشان دهند و در دل با شما خلوص داشته باشند و قسمتي را براي لذت‏هاي خويش اختصاص دهيد و با آن براي بخش‏هاي ديگر نيرو گيريد. با خود از نداري و عمر طولاني سخن نگوييد، زيرا کسي که با خود از نداري سخن به ميان آورد، بخل ورزد و کسي که از عمر طولاني سخن گويد، حرص ورزد.

 اجعلوا لأنفسکم حظا من الدنيا باعطائها ما تشتهي من الحلال، و ما لم يثلم المروة و لا سرف فيه، و استعينوا بذلک علي أمور الدنيا؛ فانه نروي ليس منا من ترک دنياه لدينه، و دينه لدنياه. وتفقهوا في دين الله؛ فانه أروي من لم يتفقه في دينه ما يخطي أکثر مما يصيب؛ فان الفقه مفتاح البصيرة، و تمام العبادة، و السبب الي المنازل الرفيعة، و حاز المرء المرتبة الجليلة في الدين و الدنيا، فضل الفقيه علي العباد کفضل الشمس علي الکواکب، و من لم يتفقه في دينه لم يزک الله له عملا [25] .

26. و في العدد قال الرضا عليه‏السلام: من حاسب نفسه ربح، و من غفل عنها خسر، و من خاف أمن، و من اعتبر أبصر، و من أبصر فهم، و من فهم علم، و صديق الجاهل في تعب، و أفضل المال ما وقي به العرض، و أفضل العقل معرفة الانسان نفسه، و المؤمن اذا غضب لم يخرجه غضبه عن حق، و اذا رضي لم يدخله رضاه في باطل، و اذا قدر لم يأخذ أکثر من حقه.[26] .

27. و قال عليه‏السلام: اتقوا الله أيها الناس في نعم الله عليکم، فلا تنفروها عنکم بمعاصيه، بل استديموها بطاعته و شکره علي نعمه و أياديه، و اعلموا أنکم لاتشکرون الله بشي‏ء بعد الايمان بالله و رسوله، و بعد الاعتراف بحقوق أولياء الله من آل محمد عليهم‏السلام أحب اليکم من معاونتکم لاخوانکم المؤمنين علي دنياهم التي هي معبر لهم الي جنات ربهم؛ فان من فعل ذلک کان من خاصة الله [27] . 

براي نفس خود بهره‏اي از دنيا در نظر گيريد، که بهره‏هاي حلالي را که مي‏خواهد و به مردانگي ضربه نمي‏زند و اسرافي در آن نيست، به او بدهيد که به ما گفته‏اند: از ما نيست کسي که دنياي خود را به خاطر دينش واگذارد و دينش را به خاطر دنيايش. و در دين خدا تفقه کنيد [و فهم خود را به کار اندازيد] که به ما گفته‏اند: کسي که در دين خود فهم و انديشه نکند، خطايش زيادتر از صواب و فقه [و فهم در دين] کليد بصيرت و بينايي و کمال و عبادت و سببي براي رسيدن به منزل‏گاه‏هاي والا است و انسان بدان وسيله در دين دنيا به مرتبه‏ي والا برسد و برتري فقيه بر عبادت‏کنندگان، همانند برتري خورشيد است بر ستارگان و کسي که در دين فقيه نباشد، خداوند عملي را از او پاک نکند.

26- و در کتاب عدد؛ آمده که حضرت رضا عليه‏السلام فرمود: کسي از خود حسابرسي کند، سود برد و کسي که از خود غافل شود، زيان برد. کسي که از خدا و روز جزا بترسد، در امان است و کسي که پند گيرد، بينا شود و کسي که بينا شد بفهمد و کسي که بفهمد بداند. دوست و رفيق نادان در رنج است. بهترين مال‏ها آن است که آبروي آدمي بدان نگه‏داري شود و برترين عقل‏ها شناخت انسان از خود است. مؤمن کسي است که چون به خشم آيد، خشمش او را از حق جدا نکند و چون خوش باشد، خوشي او را به باطل نکشاند و چون به قدرت رسيد، زياده از حق خود نگيرد.

 

27- و نيز فرمود: اي مردم! تقواي الهي داشته باشيد در مورد نعمت‏هايي که خدا بر شما دارد و آنها را با نافرماني‏ها از خود دور نکنيد، بلکه با فرمان‏برداري و شکر خدا بر نعمت‏هايش، آنها را بر خود پايدار کنيد و بدانيد که پس از ايمان به خدا و رسولش و پس از اعتراف به حقوق و اولياي الهي از خاندان محمد صلي الله عليه و آله سپاس خدا را نکنيد به چيزي محبوب‏تر از کمک دادن به برادران ايماني خود در دنياي آنها، که پلي است براي رسيدن ايشان به بهشت‏هاي الهي و هر کس چنين کند، از خاصان درگاه خدا است

28. في الدرة الباهرة: أراد المأمون قتل رجل، فقال له عليه‏السلام: ما تقول يا أبا الحسن؟ فقال: ان الله لايزيد بحسن العفو الا عزا، فعفا عنه. 

29. و قال عليه‏السلام: اصحب السلطان بالحذر، و الصديق بالتواضع، و العدو بالتحرز، و العامة بالبشر. [28] .

30. في کنز الکراجکي بسنده عن أيوب بن نوح، قال: قال الرضا عليه‏السلام: سبعة أشياء بغير سبعة أشياء من الاستهزاء: من استغفر بلسانه و لم يندم بقلبه فقد استهزأ بنفسه، و من سأل الله التوفيق و لم يجتهد فقد استهزأ بنفسه، و من استحزم و لم يحذر فقد استهزأ بنفسه، و من سأل الله الجنة و لم يصبر علي الشدائد فقد استهزأ بنفسه، و من تعوذ بالله من النار و لم يترک شهوات الدنيا فقد استهزأ بنفسه، و من ذکر الله و لم يستبق الي لقائه فقد استهزأ بنفسه. [29] . 

31. و قال عليه‏السلام: في تفسير قوله تعالي: (فاصفح الصفح الجميل) فقال: عفوا من غير عقوبة و لا تعنيف و لا عتب [30] .

 

 

28- و در کتاب الدرة الباهره است که مأمون خواست مردي را بکشد و به امام رضا عليه‏السلام عرض کرد: اي اباالحسن! نظر شما چيست؟ امام عليه‏السلام فرمود: به راستي که خدا با گذشت نيکو، جز بر عزت و شوکت کسي نيفزايد، مأمون که اين سخن را شنيد از آن مرد در گذشت. 

29- و فرمود: مصاحبت کن با پادشاه به احتياط و پاييدن و با دوست به تواضع و فروتني و با دشمن به دوري جستن از وي و با عموم مردم به خوش‏رويي.

30- و در کتاب کنزکراجکي است که حضرت رضا عليه‏السلام فرمود: هفت چيز است که بدون هفت چيز ديگر مسخره به حساب آيد: کسي که با زبان استغفار کند، اما در دل پشيمان نباشد، خود را مسخره کرده، کسي که از خدا توفيق خواهد و کوشش نکند، خود را مسخره کرده و کسي که احتياط کاري کند و پرهيز نکند، خود را به استهزا گرفته و کسي که از خداوند بهشت بخواهد و در برابر سختي‏ها بردبار نباشد، خود را به مسخره گرفته، و کسي که از آتش دوزخ به خدا پناه مي‏برد، ولي شهوت‏هاي دنيا را رها نمي‏کند، خود را به استهزا گرفته و کسي که خدا را ياد کند و سبقت به ديدار او نگيرد، خود را به مسخره گرفته است.

31- و در تفسير گفتار خداي تعالي که فرموده: «درگذر، درگذشتني زيبا» فرمود: گذشتي که کيفر و درشتي و سرزنشي در آن نباشد.

 



:: موضوعات مرتبط: احادیث ناب امام رضاعلیه السلام، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا :نشانه: مومن:دوست,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در جمعه 15 دی 1391


 

 

 

پرسش:

ايا دوست داشتن و عاشق شدن در مورد جنس مخالف حرام است

پاسخ:نيازهاي عاطفي و غرايزديگر در ايام جواني، آدمي را به سوي ((دوست داشتن و عشق ورزيدن)) سوق مي‏دهد كه البته اين يك امر طبيعي و غريزي است وكمتر مي‏توان راهي براي گريز از آن پيدا كرد.آنچه در اين مقوله اهميت دارد، كنترل عقلايي بر احساسات وپرهيز از مخاطراتي است كه ممكن است فرد را به گرفتاري‏هاي مختلف روحي و جسمي دچار سازد.((اگر دوست داشتن و عشق ورزيدن)) از مسير معيأن، مشخص وصحيح استيفا نشود، ممكن است عوارض نامطلوبي را براي انسان ايجاد كند.در اين رابطه بد نيست سخني دقيق و زيبا از اميرالموئمنين(ع) را يادآور شويم. آن حضرت اين گونه عشق‏هاي مجازي را به ((رگبارهاي بهاري)) تشبيه مي‏كند; بسيار تند ودرشت و خيره كننده و در عين حال بسيار كم دوام و زودگذر! كه برخي خود را در معرض صاعقه‏هاي برق آسايش مي‏سوزانند و خاكستر مي‏كنند و برخي تامل مي‏نمايند تا با كنار رفتن ابرهاي ظلماني احساسات خورشيد عقل و درايت طلوع كند و از فروغ تابناكش مسيردرست را بيابند و از خطرات وآفات مصون مانند. البته عشق گناه نيست; ولي بايد مراقب بود به گناه منجر نشود زيرا عشق‏هاي جواني آتشي است كه هر لحظه ممكن است خرمن هستي انسان را خاكستركند. پس بهتر است عشق خود را درراه كسي به كار گيريم كه ماندني وجاودانه باشد و اين جز عشق به خدا نيست.عشق به خداوند داراي آثاري است كه اگر شيريني آن چشيده شود، قابل مقايسه با هيچ علاقه وعشقي نيست. عشق‏هاي مجازي نيز داراي آثاري است.يكي از راه‏هاي بيرون نمودن عشق‏هاي مجازي از دل وجايگزيني عشق الهي اين است كه انسان با تفكر و تعقأل آثار اين دوعشق را با هم مقايسه كند و با منطق و عقل قضاوت نمايد عشق به خداوند بهتر و شيرين‏تر است، ياعشق مجازي. اگر عقل در اين زمينه به كار گرفته شد و حكم كرد، خودآن در بيرون كردن عشق‏هاي مجازي موئثر است.از آثار عشق خداوند به موارد ذيل مي‏توان اشاره نمود: غناي نفس، عزت نفس، كوچك شدنمشكلات در نظر انسان، عدم تاثيرتعريف يا مذمت ديگران.اگر انسان عشق به خدا داشته باشد، ديگر گمشده‏اي ندارد وهميشه آرام و با اطمينان نفس است. او از گذشته‏ئ خود غمگين نخواهد بود و نسبت به آينده مضطرب نمي‏باشد. اراده‏اش قوي خواهد شد، زيرا متصل به قدرت لايزال معشوق است و از هيچ پيشامد احتمالي يا فعلي هراس نخواهدداشت و بسياري آثار ديگر.اما اين راه كافي نيست;مخصوصاش براي اشخاصي كه روحيه‏ئ عاطفي قوي دارند. انسان بايدعلاوه بر انجام اين پيشنهاد، از همان شيوه‏هايي كه عشق‏هاي مجازي راتقويت مي‏كنند، براي تقويت عشق الهي استفاده نمايد; مثلاش رفت و آمدو مراوده و مصاحبت فراوان بامعشوق، علاقه را زياد و ترك آن عشق را سرد مي‏كند، اگر انسان بادعاها و عبادت‏ها و تلاوت قرآن ؤمخصوصاش در دل شب ؤ با خداوندمراوده داشته باشد و با معبود بسيارسخن گفته و درد دل نمايد، موجب كثرت محبت و اةنس با خداوندمي‏شود.توكل بر خداوند، حةسن ظن به او، استعانت از خداوند و توسل به اهل بيت(ع)، پالايش نفس ازرذائل، همراهي با استادي وارسته،التزام به احكام شريعت، مطالعه‏ئ كتبي كه راجع به خداشناسي وصفات او نوشته شده و مطالعه‏ئ حالات و زندگي‏نامه‏ئ عرفا در اين امربسيار موئثر است. به عنوان نمونه مي‏توانيد به كتاب‏هاي ذيل مراجعه كنيد:1- نشان از بي‏نشان‏هاعلي مقدادي2- احوال عارفان‏دكتر  علي اصغر حلبي



:: برچسب‌ها: عشق,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 5 دی 1391


نسخه امام حسین برای جوان گناهکار

 

مردی نزدامام حسین علیه السلام  امدوگفت:من مردی گناه کارم وازمعصیت پرهیزنمیکنم مراپندواندرزبده امام حسین علیه السلام فرمودند:پنج کارانجام بده هرچی خواهی گناه کن

1روزی خدارانخوروهرچه خواهی گناه کن(باخودمان فکرکنیم که خدای که این همه نعمت به ماداده ایامستحق نافرمانی ماست اگه دوستی به مایه کم محبت کنه چطورخودرابه اومدیون می دانیم)

2از ولایت وحکومت خداخارج شووهرچه خواهی گناه کن(چطورمیشه اکه خانه دوستی بریم یاتوشهرغریبی کسی به ماجاه بدهد تااخرعمربه نیکی از اویادمیکنیم ولی خدا با این همه اخه چرا)

3جایی پیداکن که خداتورانبیندوهرچه خواهی گناه کن(چطورمیشه اگه بخواهیم یه گناهی کنیم دوربرخودمان نگاه میکنیم کسی نباشد حتی بچه کوچیک ولی خدابااین عظمت که از رگ کردن به مانزدیکتزه موقع گناه نمی بینیمش)

4وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تومی ایداوراازخودت دور کن(ایاکسی پیدامی شود که جانش راندهد )

5وقتیمامور ومالک جهنم میخواهدتورادراتش جهنم بندازد دراتش نرو

 

یک کم تفکر



:: برچسب‌ها: نسخه امام برای شخص گناهکار حسین ,

نوشته شده توسط اسماعیل بامری در شنبه 2 دی 1391


:: الیس الله
:: کانال تلگرام صراط
:: بیانات رهبری درمورد ا ربعین
:: اندک اندک
:: گل ارض کربلا
:: یاحسین
:: حدیث بسیارجالب
:: یاحسین
:: یامهدی
:: دعایی که آیت الله بهجت خواندن آن را به رهبر انقلاب توصیه کردند
:: وصیّت اخلاقی امام جواد علیه السلام به یکی از یارانش
:: مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم
:: عبرت
:: اعتکاف رجبیه
:: عکس
:: ویژگی‌های ماه رجب از منظر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
:: بررسی روایت بلاذری و تهدید عمر به آتش زدن خانه فاطمه سلام الله علیها
:: احتراق بیت فاطمه سلام الله علیها حقیقت یا افسانه
:: ايه ى ولايت چند نكته و چند پرسش و پاسخ - آیت الله علی احمدی میانجی
:: زندگی امام حسن علیه السلام
:: یاحسین
:: السلام علیک یارقیه
:: یاامام رضا
:: یاعلی
:: غدیر
:: یاعلی
:: خدا رحم کند
:: یا صاحب الزمان
:: شهدا





به وبلاگ من خوش آمدید ازاین که نگاهتون به ماسپردی ممنون نظر یادتون نره




:: آبان 1395;
:: دی 1394;
:: مرداد 1394;
:: ارديبهشت 1394;
:: فروردين 1394;
:: بهمن 1393;
:: آذر 1393;
:: مهر 1393;
:: شهريور 1393;
:: مرداد 1393;
:: خرداد 1393;
:: ارديبهشت 1393;
:: فروردين 1393;
:: اسفند 1392;
:: بهمن 1392;
:: دی 1392;
:: آذر 1392;
:: آبان 1392;
:: مهر 1392;
:: شهريور 1392;
:: تير 1392;
:: خرداد 1392;
:: ارديبهشت 1392;
:: فروردين 1392;
:: اسفند 1391;
:: بهمن 1391;
:: دی 1391;
:: آذر 1391;

آبر برچسب ها

حجاب , یاعلی , تکثیر محبت , تمرکز بر هدف , امامت نیاز همیشه انسان:یااباصااح , پول :دام , یا صاحب الزمان , برترین اعمال در ماه رمضان چیست؟ , همسرداری را از علی و فاطمه علیهماالسلام بیاموزیم , نظام خانواده در اسلام , دختر:ارتباط , گذرى بر زندگى امام اوّل حضرت على (ع ) , رمضان , قرایتی , مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اكثم ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by esmailbameri